کتابت وحی و کاتبان قرآن
فهرست عناوین
دکتر محسن صمدانیان
عضو هیأتعلمی دانشگاه اصفهان
قرآن به عنوانآخرین کتاب آسمانی و قانون اساسی برای رشد و تعالی بشر در بین مسلمانانجایگاه منحصر به فردی دارد. پیامبر اسلام
آخرین پیامآور الهی است.
«ما کان محمد ابا احدمن رجالکم ولکن رسولالله و خاتم النبیین» (احزاب: 40)
محمد پدر هیچیک ازمردان شما نیست بلکه رسول خدا و آخرین پیامبر است.
اما پیامبر براساسسنت الهی «کل نفس ذائقه الموت» (آل عمران: 185). و نیز اعلام خداوند بهاو که: «انک میت و انهم میتون» (زمر: 30) از
دنیا می رود و این دین و کتاباوست که جاودانه و ماندگار است.
انسانها در پذیرش هردین نیاز به بینه و معجزهای از سوی آورندة آن دارند، پیامبر اسلام معجزاتحسی از قبیل شقالقمر، تسبیح
سنگریزه، ناله ستون، حرکت درخت و جوشش آباز میان انگشتان، سیر کردن افراد زیادی با خوراک کم، گفتگو با حیوانات وحرکت یک
شبه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و آنگاه عروج به آسمان کههمگی به تواتر معنوی رسیده است، ارائه کرد. (لاهیجی، ص 100). لیکن
اینهمه موقت بوده و در زمان خاصی بدست آن حضرت صورت گرفته و محدود بهدوران حیات ایشان است.
هرچند منکر انجامامور خارقالعاده پس از رحلت آن حضرت، توسط روح بلند او نیستیم لیکن اینامر را نمی توان به عنوان معجزه محسوب
داشت وآنچه از معجزات آن حضرتباقی مانده و میتواند موید نبوت آن حضرت برای مردم دوران پس از حیات ویباشد به اعتقاد ما قرآن کریم
است که معجزهای معنوی و ماندگار است. قرآنخود بدین ماندگاری و لزوم آن اشاره کرده است که «انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون». (حجر:
9)
اما چگونگی حفظ آنواسباب و عوامل آن، همانطور که میدانیم یکی از احتمالات در مورد دلیلنزول قرآن به زبان عربی علاوه بر ظرفیت
بالای معانی نسبت به سایرزبانها، قدرت حافظه اعراب است و با توجه به این که همه اعراب حتی سرانبتپرستان، در قرآن حلاوتی
یافته بودند که گاه مخفیانه به استماع آیاتقرآنی میپرداختند و استراق سمع میکردند. این کلام شیوا و بلیغ با توجه بهزیبایی
1
ظاهری و مهمتر از آن زیبایی باطنی آن در حافظه و ذاکره اعراب جایگرفت. علاوه بر پیامبر که به خواست خدا قرآن را از بر میشدند
«سنقرئکفلاتنسی» (اعلی: 6) سایر مسلمانان نیز با نزول تدریجی آیات و سور از شدتعلاقه و ایمان به آن تمام و یا بخش مهمی از آن را
از بر میکردند. اینامر از سالهای اولیه و در دوران مکی شروع میشود و در دورانهای بعد ادامهمییابد.
هم از این روست کهطبق قراین و شواهد در صد زیادی از مسلمانان در صدر اسلام حافظ کل یا بخشیاز آیات نازل شده بودند و همانطور که اشاره
شد این امری طبیعی و عادیبود.
اما حفظ قرآن درخاطرهها و حافظهها برای محفوظ بودن آن در اعصار و زمانهای بعد و نیز حتیدر همان زمان با توجه به نسیان و اشتباهاتی که
طبعاً پیش میآمد، کافینبود، از این رو ارادة الهی نسبت به حفظ قرآن با اسباب و لوازم نوشتن ونگارش نیز جریان یافت و از همان
آغازین ایام وحی قرآن پیامبر اکرم بهاین امر همت گمارد.
اما خود «امی» بود واین امر را به کسانی از یارانش که توانایی نوشتن داشتند سپرد.
2
امی بودن پیامبر
قرآن کریم پیامبر راامی و برانگیخته از میان امیها معرفی میکند:
«الذین یتبعونالرسول النبی الامی الذی...» (اعراف: 157)
آنانکه از پیامبر ونبی امی... پیروی میکنند.
«هو الذی بعث فیالامیینرسولا منهم» (جمعه: 2)
او خدایی است کهبین امیها رسولی برانگیخت.
مفسرین و محققین درمورد این کلمه و معنای آن دو نظر دارند:
علامه طباطبایی درتفسیر شریف المیزان ذیل آیه دوم سوره جمعه در این زمینه بحث کردهاند واز بین دو نظر که یکی امی بودن را منسوب
به امالقری (مکه) و دیگری بیسوادیمیداند، با استناد به آیة «و لا تخطه بیمینک» (عنکبوت: 48) نظر دوم راترجیح دادهاند. (المیزان، ج
19، ص 264)
در مورد محدوده بیسوادیپیامبر نظرات مختلفی مطرح شده، گروهی پیامبر را چه قبل و چه بعد از نبوتبیسواد، یعنی ناتوان از خواندن و
نوشتن میدانند و برخی این مطلب را مربوطبه قبل از نبوت میدانند و با توجه به قراین و شواهدی، از قبیل دستوراتیکه در مورد
رسمالخط دادند (السیوطی، ج 1، ص 28 و 27) یا آنکه در صلح نامهحدیبیه خود عنوان رسولالله را محو کردند، احتمال داشتن توانایی
نسبت بهخواندن در دوران نبوت و نیز درخواست قلم و دوات در پایان عمر برای نوشتنرا قرینهای بر قدرت نوشتن دانستهاند. اما قدر
مسلم آن که پیامبر در مکتبو کلاس حاضر نشده و در طول عمر نیز دست به قلم نبردند و چیزی ننوشتند.«نگار من که به مکتب نرفت و
خط ننوشت».
آنچه قرآن به آنتصریح دارد نیز همین است؛ امی به معنای نزد مادر بودن و به مکتب و مدرسهجهت سوادآموزی نرفتن و خط ننوشتن.
در مورد دلیل و حکمتاین امر بسیار سخن گفته شده، لیکن عقل نیز همان دلیل قرآن را تایید میکندکه «اذا لارتاب المبطلون»
(عنکبوت: 48).
زیرا از طرفی اینبار و تنها در مورد پیامبر است که کتابی به عنوان معجزه (اصلی) ارائه شدهاست و از طرف دیگر هر کس کتاب یا
نوشتهای را ارائه کند تصور این مطلب کهاو با اطلاعات اکتسابی خود آن را فراهم کرده کاملاً طبیعی است، این بود کهخداوند پیامبرش را
3
ناخوانده و نانویس قرار داد تا این شبهه برطرف و وحیانیبودن آن کتاب اثبات شود.
پیامبر خود هیچگاهدست به قلم نبرد و کلام الهی و هیچ چیز دیگری را ننگاشت و نگارش آن رابه مسلمانان باسواد سپرد البته خود
نظارت دقیقی بر کار آنان داشت (رامیار،1362 هـ ش، ص 260) و طبق برخی روایات پس از املاء برای آنان از ایشان میخواستآنچه را
نوشتهاند برای او بخوانند و اشکالات احتمالی را برطرف میکرد و گاهیانگشتش را روی کلمهای میگذارد و در مورد آن سوال میکرد. (همان)
نویسندگان (کاتبان)
در کتب تاریخ و نیزمنابع روایی، بعضی از اصحاب پیامبر با این عنوان خوانده شدهاند کهتعدادشان در منابع مختلف متفاوت است.
البته در مکه و درسالهای آغاز نبوت ایشان ونزول قرآن، تعداد با سوادان شهر مکه از هفدهنفرتجاوز نمیکرد (همان، ص 261) و از این تعداد،
مسلما نفرات قلیلی مسلمان شدنداما در مدینه تعداد باسوادان مخصوصا باتوجه به حضور یهودیان اهل علم بیشتربود و طبعا با توجه به
توصیههای مکرر پیامبر و اهمیت دادن قرآن به علم ودانش و سوادآموزی، تعداد باسوادان رو به فزونی گذارد و چنانچه میدانیمپیامبر فدیه
آزادی اسرای بدر را با سواد کردن حداقل 10 نفر از مسلمانان قرارداد و گفته شده تعداد کاتبان مسلمان در سالهای اول هجرت از چهل نفر
فراتررفت.
با توجه به جایگاهقرآن و اهمیت کتابت آن، مسلم است که نخستین دستخط هر مسلمان سوادآموختهای،آیات کریمه قرآن بوده زیرا نوشتن آن
را کاری با ثواب و نگهداری آن راموجب برکت میدانستند.
از اینرو احتمالاینکه همه مسلمانان باسواد، نویسنده حداقل بخشی از قرآن باشند بعید نیست.اما آنان که رسما و به عنوان وظیفه، این امر
را از سوی پیامبر برعهدهداشتند تعدادشان معلوم نیست و فقط آنچه مشخص است این است که عدهای اینکار را وظیفه خود میدانستند و
کار اصلیشان این بود، قرآنهایی داشتند وهمیشه درصدد تکمیل آن بودند و در گوشه و کنار کتابها اشارهای به مصحفهایآنان و یا
دستورات خاص پیامبر به آنان وجود دارد. (رک. رامیار، ص 333 تا392)
4
عنوان نویسندگی
پس از رحلت پیامبر(ص) صحابه آن حضرت از عزت و احترام خاصی بهرهمند شدند و هر کسی سعی میکردکوچکترین همراهی و همنشینی با
ایشان را مطرح کند و حدیث و سخنی از آن حضرتنقل نماید و بدینوسیله فضیلت و برتری برای خود اثبات کند.
این امر برای آنانکهمقام و سمتی در زمان حیات رسول اکرم داشتند، شدت و فزونی یافت و داشتنپستی همچون جمعآوری زکات و فرماندهی و
یا قضاوت حتی بین قوم و قبیلهایکوچک، افتخاری بزرگ بود.
مسلمانان چنینافرادی را احترام میکردند و حتی با سیاست خاص خلفا امر به گونهای شد کهمصاحبت با پیامبر را تا حد عصمت شخص در
منقولاتش از پیامبر بالا میبردند وعدالت صحابه امری پذیرفته شده بود حتی اگر از آنان گناه کبیرهای چونزنا و سرقت سر میزد
تحت الشعاع مصاحبت با رسولالله قرار میگرفت و مردمهمچنان او را محترم میدانستند.
در این میان آنانکه نوشتهای از پیامبر را در اختیار داشتند، خود را از نویسندگان مخصوص آن حضرتو حتی نویسنده وحی و قرآن و
ملازمان و همراهان دائمی پیامبر معرفی میکردند،به گونهای که تصور میشد کاری جز نوشتن قرآن برای رسول اسلام نداشتهاندواین امر
حتی برای صاحبان نسبها و خاندانهای بزرگ هم افتخار و شرفی بهحساب میآمد.
هیچگونه سند و مدرکیکه مطلب نقل شده و نوشته مورد نظر را به پیامبر منتسب کند، لازم نبود وصرفا اینکه یکی از صحابی چیزی
نقل میکرد و یا حتی میگفت، مورد قبول مردمقرار میگرفت و عمق این فاجعه آنگاه که به وسعت معنای صحابی توجه شودمشخص
میگردد: «صحابی آن کسی است که پیامبر را در حال اسلام درک کردهباشد.» که در این صورت شامل همه منافقان هم میشود.
5
نویسندگان پیامبر
در کتب تاریخ وتراجم، آمار متفاوتی از کسانی که برای آن حضرت مینوشتهاند، ارائه شده وگاه سهوا و یا عمدا به همه آنان عنوان کاتب وحی
داده شده است. حداکثراین رقم را حلبی در حاشیه شفا ذکر کرده که چهل و سه نفر است، حافظ عراقی42 نفر و ابوشامه در تلخیص تاریخ
دمشق 25 نفر را نام میبرد. ابوعبداللهزنجانی دانشمند شیعی قرن گذشته در کتاب خود نام 29 نفر را به شرح زیرآورده، هرچند تعداد کل
را 43 نفر دانسته است:
«خلفای چهارگانه،ابوسفیان و دو پسرش معاویه و یزید، سعیدبن عاص و دو پسرش ابان و خالد،زیدبن ثابت، زبیربن عوام، طلحةبن
عبیدالله، سعدبن ابی وقاص، عامربنفهیره، عبداللهبن ارقم، عبداللهبن رواحه، عبداللهبن سعدبن ابی سرح،ابیبن کعب، ثابتبن
قیس، حنظلةبن ربیع، شرحبیلبن حسنة، علاءبن حضرمی،خالدبن ولید، عمروبن عاص، مغیرةبن شعبه، معیقببن ابی فاطمه
الدوسی،حذیفةبن یمان، حویطببن عبدالعزی عامری.» (تاریخ القرآن، ص 47)
با دقت در موارد فوقو توجه به این مطلب که اکثر قرآن قبل از هجرت و در مکه نازل شده است86 سوره قرآنی مکی و 28 سوره مدنی است.
یعنی در حدود دو ثلث از کلماتقرآن قبل از هجرت نازل شده است و نیز انصاری بودن تعدادی از نامبردگان وزمان اسلام آوردن برخی از آنان
یعنی در اواخر عمر پیامبر و اختلاف درجهدینداری اینان، مسئله از چند بعد قابل بررسی است:
6
اولا: معیار نویسندگی
آیا کتابت و نویسندگیبرای پیامبر اسلام ملاک معیاری خاص داشته و گزینشی صورت میگرفته که دراین صورت میتوان کاتبان را
دارای آن فضیلت و ملاک دانست و این تصدی وعهدهداری منصب نوشتن را فضیلتی به شمار آورد در این امر جز تواناییبرنوشتن دیده
نمیشود، لذا امتیاز آنان تنها هنر نوشتن بوده است و اسلامآوردن.
ثانیا: معیار دائمی یا موقت
هرچند معیاری براینویسندگی یافت نشده اما اگر احتمال فضیلتی را در مورد آنان بدهیم آیا میتوانآن فضیلت ـ از جمله ایمان وتقوی ـ
را دائمی دانست و معتقد شد که همه آنانافراد پاک و لایقی بودهاند که پیامبر اجازه نوشتن به آنان داده و اینلیاقت و تقوی را تا آخر عمر
حفظ کردهاند؟ یا آنکه در آن برهه که در محضررسول اکرم مشغول نوشتن بودهاند و نه قبل و بعد آن، افرادی مسلمان بودهاند؟
امر نویسندگی و سایرامور از قبیل جمعآوری صدقات، فرماندهی جنگ و حکومت استانی که از سویپیامبر به افراد واگذار میشد حتی اگر
مبتنی بر فضایل باطنی افراد در زماننصب بوده باشد، امری ابدی نیست کما اینکه ازلی هم نبوده، زیرا همانطور کهمیدانیم برخی از
صحابه پیامبر که عهدهدار مسئولیتهایی از سوی ایشان شدندبخشی از عمر خود را به علت عدم حضور در مکه (انصار) و یا دشمنی و محاربه
باآن حضرت (طلقاء و مسلمان شدگان پس از فتح مکه) اجبارا و یا اختیاراً مسلماننبوده وآلوده به کفر و گناه بودند و گروهی برای مدت
کوتاهی آنگاه کهچارهای جز اسلام آوردن نبود به او گرویدند و بلافاصله پس از رحلت پیامبرراه خود را از وصیت و سفارشهای او و قرآن
نازل شده بر او جدا کردند و باهزاران دسیسه و برنامه که مهمترین آن جلوگیری از مکتوب شدن سنت آن حضرتبود به تحریف سخنان
ایشان از طرق مختلف، اعم از افزودن و کاستن و تعبیر وتفسیر نادرست آن پرداختند و مصاحبت با پیامبر را فضیلت اصلی و
بزرگ، آن همفقط برای خود و همفکرانشان معرفی کردند و مصاحبان اصلی پیامبر که سالها درمکه و مدینه همراه ایشان بودند چون علی (ع)،
عمار، مقداد، ابوذر و سلمانرا طرد کردند.
7
حضور ظاهری و فیزیکیهمراه پیامبر و احیانا در دست داشتن امری از امور پیامبر که علی (ع) چندینبرابر آنان داشته فضیلت شمردند،
حال آنکه در دلها چه میگذشته و چهنیتهایی در سر داشتهاند مطرح نبود و معلوم نیست چرا ایمان و تقوی و ولایتپذیریکه ملاکهای اصیل
اسلامی است با خدمات ظاهری که در جای خود توفیقی بهشمار میآید مقایسه شده است؟
«اجعلتم سقایة الحاجو عمارة المسجد الحرام کمن امنبالله والیوم الآخر و جاهد فی سبیلاللهلایستوون عندالله...» (توبه: 19)
آیا آب دادن بهحاجیان و آبادان کردن مسجدالحرام همانند کسی است که به خدا و قیامت ایمانآورده و در راه خدا تلاش کرد؟ (این دو) نزد خدا مساوی
نیستند.
حال اگر همین امر راهم ملاکی برای فضیلت و برتری افراد به شمار آوریم، میبینیم در میان آنکسکه قدرت و سابقه طولانیتر در اسلام
دارد و هم دوران مکه و هم مدینه رادرک کرده و همواره ملازم و همراه پیامبر بود و با ایشان سالها قبل از نبوتدر یک خانه زندگی کرده و در کودکی
نبوت پیامبر را شاهد است علی (ع) است.
حتی به اعترافهمگان، همو ایشان را پس از رحلت، غسل و کفن و دفن میکند و بارها وصی وخلیفه او معرفی میشود. او خود در مورد شدت
ارتباط و اتصالش به وحی چنینفرموده است:
«اری نور الوحی والرسالة، و اشم لریح النبوة، و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحی علیه،فقلت: یا رسولالله ما هذه الرنة؟ فقال: هذا
الشیطان قد ایس من عبادته،انک تسمع ما اسمع و تری ما اری، الا انک لست بنبی و لکنک وزیر، و انکلعلی خیر...»
نور وحی و رسالت رامشاهده میکردم و بوی نیکوی نبوت و پیامبری را استشمام مینمودم و در وقتیکه وحی بر آن حضرت نازل میشد صدای
ناله شیطان را میشنیدم و چون پرسیدمکهای رسول خدا این چه صدایی است؟ فرمود این شیطان است که از پرستشنمودنش نومید گردیده، و
تو میشنوی آنچه را من میشنوم، و میبینی آنچه راکه من میبینم جز آنکه تو پیغمبر نیستی ولی تو وزیر (و کمک کار من) هستیو تو
بر خیر و نیکی هستی...» (نهجالبلاغه، خ 190).
8
در حالی که در مورددیگر افراد چنین مطلبی نبوده و خود نیز چنین ادعایی نکردهاند.
ثالثا: دیگران چرا؟
سخن دیگری کهشایسته است در مورد آن بحث شود وجه و دلیل استفاده پیامبر از افرادی استکه یا سابقه روشن و درستی در اسلام
ندارند و یا افراد صالحی در همان زماننبودهاند و یا بعدها به تباهی و فساد کشیده شدهاند.
به عبارت دیگر مگرپیامبر که «مخبر من قبل الله» است و به او وحی میشود وانسان دانا و آگاهیبود نمیتوانست از حضور کسانی که
ایمان آنان سست است و یا حتی عناد خاصیبا او و دین او دارند در جمع صحابه خود و یا کارگزارانش مخصوصا در مسئلهنویسندگی قرآن که
کاری بزرگ بود جلوگیری کند؟
چند پاسخ درعلت اینمسئله وجود دارد:
نخست آنکه همراهیبا پیامبر و عهدهدار شدن امور ظاهری ایشان توفیقی است که باید همگان راهبدان داشته باشند و اگر کارهای خوب صرفا
به اشخاص خوب اختصاص داشت زمینههایهدایت و گرایش به سوی فضایل از بین میرفت.
دوم آنکه حضور چنینافرادی برای انجام کارهای خوب حتی با نیتهای ناپاک هرچند برای آنان جزخسارت و زیان نیست، لیکن برای افراد
قوم و قبیله و فرزندان و خانوادهآنان راه هدایت را باز میکرد، چنانچه در موارد زیادی میبینیم که بامصاحبت و یا کارگزاری پیامبر زمینه
هدایت افراد زیادی از اقوام و قبایلفراهم میآمد و حجت بر سایرین نیز تمام میشد.
سوم آنکه آزادگذاردن مصاحبت و همراهی با پیامبر و عهدهدار شدن و یا عهدهدار کردن آنانبه امری از امور ظاهری مسلمانان مخصوصا در زمینه
نویسندگی وحی شبههها واشکالاتی را که معاندان در مورد اسلام ایجاد میکردند و قرآن را ساخته وپرداخته پیامبر به همراهی شخص دیگری
معرفی میکردند از بین میبرد، زیرا بهجز در یکی دو مورد، بقیه افراد هیچگاه چنین ادعایی نکردند و این شبهه کهپیامبر آیات را خود
میسازد با این وجود که همگان میدیدند افراد مختلفی باافکار و گرایشهای مختلف با ایشان در رفت و آمدند، قرآن را به عنوان وحیالهی
دانسته و شبههای در وحی بودن آن نکردهاند به زودی از بین رفت واین خود مسئله بسیار مهمی در استقرار ایمان به نبوت پیامبر در
9
افکار مردمکه از اصول و پایههای دین به شمار میرود.
چهارم آنکه با توجهبه اینکه از طرفی هدف پیامبر اسلام گسترش دین و رسیدن صدای اسلام بهگوش همه و ماندگار شدن قرآن به عنوان
معجزه خالده بوده و از طرف دیگرامکانات نگارش و نویسندگی بسیار کم و در سطح ابتدایی بود و افراد با سوادتعداد اندکی بودند،
جلوگیری از نوشتن قرآن توسط افراد ناصالح نه تنها کاریغیر عاقلانه بود، بلکه تشویق برنوشتن آن ثواب و پاداشی که برای این
کارطی روایات متعدد چه در زمان پیامبر و چه در زمان ائمه شده، امور لازم ومفیدی بودند که پیامبر در مدت کوتاه 23 سال وحی و رسالت خود
به نحو احسناستفاده نمود. وی از همه امکانات موجود در جهت ثبت و ضبط قرآن بهره برد.هر عقل سلیمی حکم میکند، در چنین شرایطی که
امکان ثبت و ضبط و انتشارقرآن منحصردر این امر یعنی استفاده از صالح و طالح است تعصب به خرجنداده و رسالت خود در ابلاغ وحی
را آنطور که شایسته است به انجام رساند.
اکنون نیز اگرمسلمانی در یکی از کشورهای کفر بخواهد پیامی را در فرصتی اندک منتشر کند،طبعا از هر شخص و وسیلهای استفاده
میکند و زهد و تقوا و گذشته و آیندهعاملین چاپ و نشر را در نظر نمیگیرد، زیرا هدف در این مرحله پیامرسانی وثبت و ضبط است.
پنجم آنکه: نفس اینکار درسی مهم برای تبلیغ و هدایت است که نباید صرفا به دنبال افراد پاکو نیالوده گشت و کار هدایت را متوقف
بر وجود تعداد زیادی از افراد صالح وپیراسته نمود هرچند اصل و اساس و پایه حرکات وایجاد انقلاب و تحول در هرجامعهای با پاکان و
خوشطینتان خواهد بود، اما اینان تعدادشان اندک است ودیگران نیز بایستی جذب شوند.
راه ندادن کسانی کهقبلا آلوده بودهاند یا در آینده احتمال انحراف آنان وجود دارد نه تنها کاریعاقلانه نیست بلکه با هدف خلقت که رشد و
تعالی بشریت است منافات دارد.
ششم آنکه همین که(بر فرض) معاویهها نزد پیامبر آمده و مشغول نوشتن شوند، ایجاد سوال میشود وبه دنبال پاسخ آن اشکال رفتن رشد
10
وتعالی ایجاد میکند.
البته طبق نقلمرحوم علامه مجلسی، پیامبر با غلاف شمشیر به پهلوی معاویه میزند و میفرمایداگر کسی روزی را درک کند که این
شخص بر مسلمانان حاکم باشد، شایسته استکه پهلوی او را بشکافد اما درعین روشنگری مانع نوشتن و حضور در محضرش
نمیشود،پیامبر میخواهد گنجینههای عقل را به مرحله استخراج و بهرهبرداری برساند.«یثیر لهم دفائن العقول». گنجینههای اندیشهها را
استخراج میکند. (نهج، خ1)
اندیشه بشر با گذر ازهمین سنگلاخها وگردنههای سوال برانگیز رشد میکند و به آنجا میرسد کهمصاحبت با پیامبر اکرم و عهدهداری
منصبی از حکومت او واگذاری امری از اموراجرایی ایشان را - هرچند که کار خوب و صواب است - جایگزین ایمان و تقوا وولایت او نمیکند؛
عمل خود و صالح را آنگاه که ناشی از نیت خالص باشد خوبمیداند و بر این باور میرسد که کار نیک تا وقتی نیک است و ماندگار، که
باارتداد با کفر و گناهان بعدی حبط نشود.
البته تذکر این نکتهنیز لازم است که پیامبر (ص) زمانی که نیت سوء و بیایمانی افراد ظاهر میشدآنان را به جزای عملشان میرساند و
از مناصب عزلشان میکرد و عمل صالح وکار نیک گذشته آنان را مانع کیفر ایشان میدانست.
11
فهرست منابع
1ـ بحوث فی تاریخالقرآن و علومه، میرمحمدی، سیدابوالفضل، بیروت، دارالمعارف للمطبوعات، 1400هـ. ق.
2ـ تاریخ القرآن،زنجانی، ابوعبدالله، تهران، منظمة الاعلام الاسلامی، 1404 هـ. ق.
3ـ تاریخ قرآن،رامیار، دکتر محمود، تهران، امیرکبیر، 1362 هـ. ش.
4ـ پژوهشی در تاریخقرآن کریم، حجتی، دکتر سیدمحمد باقر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360هـ. ش.
5ـ حقایق هامة حولالقرآن الکریم، عاملی، جعفر مرتضی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1410 هـ.ق.
6ـ سرمایه ایمان،لاهیجی، ملاعبدالرزاق، تهران، انتشارات الزهرا، 1362 هـ. ش.
7ـ کشف الحق ونهجالصدق، علامه حلی، بغداد، مطبعه دارالسلام، 1344 هـ. ش.
8ـ مباحث فی علومالقرآن، صبحی صالح، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة السابعة عشرة،1988م.
9ـ المیزان فی تفسیرالقرآن، طباطبائی، علامه سیدمحمدحسین، منشورات جامعة المدرسین فیحوزةالعلمیة، قم، بدون تاریخ.
10ـ الدر المنثور فیالتفسیر الماثور، السیوطی، عبدالرحمن جلالالدین، بیروت، 1403 هـ. ق.
11ـ نهجالبلاغه، جمعشریف الرضی، ضبط الدکتور صبحی صالح، دارالهجرة، قم، 1395 هـ. ق.
12ـ مکاتیب الرسول،الاحمدی، علیبن حسینعلی، نشر یس، قم، 1363 هـ. ش.
12
Golestan Quran Weekly, Serial 150, N 106
هفته نامه گلستان قرآن سال چهارم شمارهپیاپی150 دوره جدید شماره 106 دوشنبه 8 بهمنماه 1380
نظر شما