موضوع : پژوهش | مقاله

دو رؤیای سرنوشت ساز درتحریف مسیحیت

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 14، بهمن 1381 

نویسنده : صادقی، محمدرضا
چکیده
سریال مریم مقدس یکی از برنامه های موفق صدا و سیما بود که توانست با زبان هنر، محیط و تاریخ آغاز مسیحیت را به تصویر بکشد. از آنجا که دین مسیحیت یکی از بزرگ ترین ادیان جهان معاصر و دارای پیروان بسیار زیادی است، به طور طبیعی برای بسیاری از مخاطبان این سریال این پرسش مطرح می شود که آیا مسیحیتی که امروزه صدای ناقوس کلیساهایش در اکثر فیلم ها و سریال های غربی شنیده می شود، همان مسیحیتی است که مسیح «مریم مقدس» به دنبال تاسیس آن بوده یا این که در طول تاریخ، تحولات و تغییراتی در عقاید و مسیر آن به وجود آمده است. در این نوشتار با استفاده از متون اصلی مسیحیت و منابع تاریخی تلاش خواهیم کرد به این پرسش پاسخ دهیم.

مطالعه منابع تاریخی نشان می دهد که دو تحول عمده و سرنوشت ساز در قرون اولیه تاریخ مسیحیت، مسیر این دین الهی را به کلی تغییر داده است و جالب آنکه هر دو تحول با یک رؤیا آغاز می شود.

رؤیای اول سرآغاز ایجاد نظام عقیدتی جدیدی در مسیحیت شد که عقیده شرک آمیزی نظیر تثلیث ـ که عمده ترین عقیده مسیحیت کنونی است ـ از آن، سرچشمه می گیرد؛ همچنین عقایدی نظیر باور به این که انسان ذاتا گناهکار و آلوده است، عقیده به این که خدا در کالبد مسیح مجسم شد و بر بالای صلیب درد و رنج کشید تا انسان از آلودگی ذاتی خود نجات پیدا کند و عقیده به این که نان و شرابی که مسیحیان در مراسم خود می خورند به خون و گوشت مسیح تبدیل می شود و.... رسوخ این عقاید در دین بزرگی نظیر مسیحیت باعث شد بسیاری از کسانی که با دیگر ادیان آشنایی ندارند و در محیط غربی پرورش یافته اند، دین را به عنوان مجموعه ای از عقاید نامعقول کنار بگذارند. در حالی که چنین عقاید نامعقولی در دینی نظیر دین مبین اسلام یافت نمی شود و اساسا در اسلام عقل یکی از منابع دینی است و ایمان به اصول عقاید زمانی پذیرفته می شود که مبتنی بر دلایل اثبات شده باشد.

اما رؤیای دوم سرآغاز ایجاد نظام و ساختاری تشکیلاتی شد که ما آن را با نام کلیسای قرون وسطی می شناسیم. کارکرد کلیسا و نوع نظام طبقاتی حاکم بر آن در مسیحیت اولیه وجود نداشته است. ساختار و سازمانی که با رؤیای دوم به مسیحیت تحمیل شد در طول قرون وسطی کارکردی نامعقول داشت و از حکومت دینی تصویری نامطلوب بر جای گذاشت که همین امر موجب کنار گذاشته شدن دین از نظام سیاسی کشورهای مسیحی شد.

در حالی که در دین مبین اسلام چنین ساختار و سازمان تشکیلاتی خاص و تعریف شده ای یافت نمی شود و اساسا حکومتی دینی مورد نظر اسلام با حکومت کلیسا در قرون وسطی تفاوتی ماهوی و اساسی دارد. توجه به این نکته به ما نشان خواهد داد که جایگاه عالم دینی در نظام اسلامی نیز تفاوت هایی اساسی با جایگاه و کارکرد روحانیت کلیسا دارد.

برای آن که این دو رؤیا و پیامدهای آنها را بررسی کنیم، لازم است در ابتدا تصویری کلی از محیط پیدایش مسیحیت ارائه کنیم. در آغاز نگاهی به متون دینی مسیحیت می اندازیم که منبع اصلی این نوشتار را تشکیل می دهند.

کتاب مقدس
کتاب مقدس از دو بخش عهد عتیق و عهد جدید تشکیل شده است، که یهودیان تنها به عهد عتیق ایمان دارند اما مسیحیان عهد جدید را نیز می پذیرند. اناجیل اربعه و نامه های پولس بخش عمده عهد جدید را تشکیل می دهند. انجیل (GOSPEL) به معنای بشارت است. قدیمی ترین نسخه های موجود از اناجیل مربوط به قرن سوم است و اصل آنها از نظر تاریخ دانان بین سال های 60 تا 120 میلادی نوشته شده است.[1]

در مسیحیت عقیده بر آن بود که غسل تعمید باعث حلول روح القدسمی شود. روح القدس که حافظ بشارت اولیه است در هر کس حلول کند، حرف او در مورد دین صائب است و معصومانه سخن خواهد گفت. در قرون اولیه پیدایش مسیحیت، اناجیل متعددی رواج داشت که از بشارت مسیح و سیره زندگی او سخن گفته بودند. ولی بر طبق نظر کلیسا اکثر این اناجیل کنار گذاشته شدند و تنها چهار انجیل رسمیت یافت.

ایونئوس، از بنیانگذاران اولیه کلیسا، در سال 180 گفت: "چهار انجیل نه بیشتر و نه کمتر". او استدلال جالبی برای این عقیده خود داشت و آن این که در جهان کائنات چهار جهت اصلی وجود دارد، نه بیشتر و نه کمتر.[2] به هر حال این اناجیل کلام الهی نیستند. آنها تاریخ حیات مسیح هستند که به وسیله انسان های عادی نوشته شده اند. آنها مسیح را به چشم خود ندیده و به استناد تاریخ شفاهی سیره مسیح را ثبت کرده اند.

البته کلیسا زمانی سعی داشته است ثابت کند نویسندگان این اناجیل آنچه را نوشته اند، شاهد بوده اند. لکن تاریخ دانان با تمسک به خطاهای زیادی که در این اناجیل وجود دارد، به راحتی نشان داده اند که نویسندگان اناجیل با محیط جغرافیایی و فرهنگ زادگاه و منطقه غعالیت مسیح آشنا نبوده اند.

دریا دانستن دریاچه ای کوچک، جهل به محل شهرها، نام نبردن از میوه معروفی چون زیتون و درخت دانستن گیاه کوچک خردل، نام بردن از گرگ که در آن منطقه دیده نمی شود و یاد کردن از گله های خوک که یهود آن را حرام می دانستند، برخی از شواهدی است که در مجموع عدم آشنایی نویسندگان اناجیل را با محیط جغرافیایی فلسطین نشان می دهد.[3]

محیط جغرافیایی و سیاسی ظهور مسیحیت
مسیح در حدود دو هزار سال پیش در سرزمین فلسطین از مریم باکره متولد شد. فلسطین در آن زمان از نظر سیاسی تابع حکومت روم بود، ولی از نظر دینی استقلالی نسبی داشت و اجرای امور دینی آن به دست شورایی از یهود بود که با مجوز حاکمان رومی فعالیت می کرد. در آن زمان حکومت روم در اوج انحطاط سیاسی و فرهنگی به سر می برد.

درگیری های داخلی و آشوب های اجتماعی وضعی متزلزل و شکننده برای این امپراطوری که از نظر وسعت و قدرت بی نظیر بود،به وجود آورده بود. فساد درباریان و نظام طبقاتی مشکلات را دو چندان می کرد.

وضعیت سیاسی آن قدر آشفته بود که معیار تعیین امپراطور گاهی قدرت نظامی بود و گاهی مقدار پولی که کاندیدا می توانست به سربازان بپردازد. بی ثباتی سیاسی به حدی بود که در مدت 35 سال 37 امپراطور، هر یک برای مدتی تاج گذاری کرده، سپس تاج را به دیگری واگذار کردند و در مدت پنجاه سال از 26 امپراطور تنها یکی به مرگ طبیعی جان داد.[4]

در چنین وضعی دین و فرهنگ آشفته تر از هر زمانی می نمود. دین رومی که از خصوصیات اصلی آن شرک و امپراطورپرستی بود، بر اثر بی نظمی و فقدان قانون تضعیف شده بود. خدایان خانواده های بزرگ به واسطه از هم پاشیدگی خانواده ها از اعتبار ساقط شده بودند. دو مکتب اخلاقی رواقی و اپیکوری نیز به دلیل افراط و تفریط های عملی و عقیدتی نمی توانستند جوابگوی خلأ معنویت باشند. آیین های شرقی نیز هرگاه رایج می شدند به عنوان دشمنی شرقی محدود و اغلب سرکوب می شدند.

در چنین دورانی در رود اردن مردی سی ساله که او را "کمربند چرمی بر کمر می بود و خوراک وی از ملخ و عسل بود"[5]به تعمید گیرندگان مژده آمدن کسی را می داد که با روح القدس تعمید می دهد. او یحیی بود که مژده آمدن مسیح را می داد.

چنین انتظاری مختص یهود بود. آنها منتظر کسی بودند که بیاید و آنها را از وضعی که در آن گرفتار بودند، رهایی بخشد. 5/4 میلیون یهودی در کل امپراطوری روم زندگی می کردند. اگر به کتاب مقدس به عنوان تاریخ این قوم مراجعه کنیم، آنها همگی فرزندان دوازده پسر یعقوب بودند که روزی با احترام به مصر وارد شدند و با وفات یوسف به علت هراس مصریان از تعداد آنها، همگی شان به بردگی کشیده شدند، تا زمانی که موسی فرمان یافت که آنها را نجات دهد.

شاخصه اصلی آنچه در عهد عتیق به عنوان دین یهود منعکس شده است، دنیامداری آنان است. حتی کتاب مقدس آنها که مجموعه ای از کتاب های تاریخی است، برای این که فضل و بزرگی پیامبران را نشان دهد، آنها را زمین داران و رمه داران بزرگی معرفی می کند که اگر به کسی برکت می دادند، او در آینده بز و گوسفند و زن و فرزند بسیار می یافت. وعده های خدا نیز یا مال بود، یا سرزمین. عرفان مقوله ای است که با کتاب مقدس یهود ناسازگار است و شاید یکی از دلایلِ گرایش افراطی مسیحیت به رهبانیت و ترک دنیا همین باشد.

همچنین دین یهود انحصاری است و مختص فرزندان اسرائیل است. لذا آنها دین خود را تبلیغ نمی کنند و به دلیل آن که معتقدند خدا تنها با آنها عهد خاصی بسته و آنها قوم برگزیده الهی هستند، نژاد خود را برتر می دانند. و اساسا شریعت مداری و احکام مشکل این دین باعث عدم رغبت دیگران به آن شده است.

نامزد مریم به روایت اناجیل، یوسف نجار است. در عهد قدیم آمده است که منجی قوم یهود از نسل داود ظهور می کند، و به همین دلیل اناجیل اربعه نسل یوسف را به داود نبی می رسانند، تا عیسی همان پادشاه موعود بنی اسرائیل باشد. شجره نامه های اناجیل با یکدیگر تطابق ندارند و از طرفی همگی تاکید دارند که عیسی از مریم باکره زاده شد، پس دیگر از نسل یوسف نجار نخواهد بود. این گونه تناقضات در کتاب مقدس مسیحیان کم نیست[6] و نظیر آن در کتاب آسمانی قرآن دیده نمی شود.

اگر بخواهیم از زندگی حضرت عیسی، آن گونه که در عهد جدید بیان شده است، تصویری کوتاه ارائه دهیم، باید بگوییم که از کودکی او اطلاع چندانی نداریم. اولین سفر او که در اناجیل به آن اشاره می شود سفر به اورشلیم است که در آن زمان عیسی 12 ساله بوده است. سپس عیسی در هنگام تعمید به دست یحیی ظاهر می شود. یحیی با عیسی هم سن است و پس از سال ها عبادت در بیابان به تعمید بنی اسرائیل می پردازد و عاقبت به دلیل اعتراض به حاکم وقت به زندان می افتد.

عیسی به روایت اناجیل، خود را مجری شریعت می خواند[7] و اگر جایی حکم سَبت را نقض می کند فورا به عمل داود نبی تمسک می کند تا بفهماند که این کار در روز سبت معصیت محسوب نمی شود و مطابق شریعت است.[8] نخستین معجزه عیسی در بازگشت از قانا در مجلس عروسی اتفاق می افتد که آب را به شراب تبدیل می کند. او سپس سفری به اورشلیم می کند و معبد را تطهیر کرده پس از آن به جلیل می رود. در ایام عید خیمه ها به اورشلیم مراجعت می کند و پس از یک مسافرت کوتاه دوباره به اورشلیم باز می گردد. سپس یکی از حواریون به او خیانت می کند و ا و را تحویل می دهد و او در سن 33 سالگی به صلیب کشیده می شود، در حالی که تمام رسالت او سه سال طول کشیده است. اتهام نهایی او این بود که ادعای پادشاهی بر یهود داشت و حکم اعدام او به همین جرم که با زبان های متعدد بر صلیب او نوشته شده بود، اجراء شد. طبق اناجیل او یهودی بود و بر این امر تعصب می ورزید؛ و اگر یک غیریهودی از او شفا می گرفت، تاکید می کرد که از بازمانده سفره فرزندان برگزیده خدا به دیگران هم سهمی می رسد. ماموریت هایی که او به حواریون می دهد به سفر تبلیغی شباهتی ندارد، و آنها تنها برای بشارت می روند و ماموریت آنها بیشتر شبیه ماموریتی سیاسی است؛ و حتی شمعون که یکی از دوازده حواری عیسی است، از فرقه فدائیان یهود بود که به جنگ مسلحانه با دولت روم باور داشتند.[9]

آنچه گذشت تصویری بود از محیط ظهور مسیحیت و خلاصه ای از حیات مسیح طبق اناجیل اربعه، که با رجعت عیسی و صعود موقت او به آسمان پایان می پذیرد. اکنون می توانیم به بررسی نحوه تکوین مسیحیت پس از حضرت عیسی بپردازیم. مهم ترین شخصیت در تکوین مسیحیت پولس است که قهرمان رؤیای اول نیز به حساب می آید.

رؤیای اول
در روایات اسلامی پولس شیطانی معرفی شده است که پس از عیسی مردم را گمراه کرد[10] و جای او در بدترین مکان های جهنم توصیف شده است.[11] همان طور که نشان خواهیم داد، پولس تمام عمر خود را وقف مبارزه با مسیحیت عیسوی کرد، که حاصل کار او تحریف این دین الهی و نفوذ افکار و عقاید انحرافی در مسیحیت بود.

او در سال دهم میلادی و در خانواده ای یهودی، در شهر طرسوس متولد شد. در شهر او آئین اورفئوسی رواج داشت که معتقد بودند خدای شان به منظور نجات آنها مرده، و امید داشتند روزی بازگردد و به آنها حیات جاودان ببخشد.[12] این همان اعتقادی است که پولس به مسیحیت وارد کرد و اکنون مسیحیان در مورد مسیح به چنین اعتقادی پایبند هستند.

او به اورشلیم سفر کرد تا قوانین شریعت یهود را بیاموزد. در آن جا با شورای سن هدرین همکاری می کرد. این شورا از طرف حکومت روم مجاز بود به امور مذهبی یهود رسیدگی کند. ظهور مسیحیت بزرگ ترین چالش یهود در آن زمان محسوب می شد و این شورا آزار مسیحیان را به عنوان مبارزه با بدعت پیگیری کرد. پولس در نامه هایی که بعدها می نویسد اعتراف می کند که در زمان اقامتش در اورشلیم در امور مربوط به قتل و شکنجه مسیحیان همکاری داشته است.

استیفان اولین شهید مسیحیت بود که پولس درجریان سنگسار او حضور داشت و به کسانی که حکم سنگسار را اجرا می کردند کمک می کرد. او در سال 31 با اجازه شورا به سوریه رفت تا مسیحیان آن دیار را به بند بکشد؛ اما در راه در رؤیا مسیح را دید که او را از این کار نهی می کند و لذا در یک دگرگونی غیر منتظره به تبلیغ برای مسیحیت روی آورد. ویل دورانت در مورد رؤیای سرنوشت ساز پولس می نویسد:

چون آگهی یافت که کیش جدید پیروانی در دمشق پیدا کرده است، از یک کاهن برزگ اجازه گرفت به آن جا برود تا همه کسانی را "که متعلق به طریقت بودند" توقیف کند و با زنجیر به اورشلیم آورد... شاید منظره استیفان که تا حد مرگ سنگسار شد،... حافظه و سفرش را مغشوش ساخت و آتشی در قوه مخیله اش افروخت. [به گفته] کتاب اعمال رسولان.. . ناگاه نوری از آسمان دور او درخشید، و به زمین افتاده، آوازی شنید که بدو گفت: "ای شائول، شائول، برای چه بر من جفا می کنی؟ گفت "خداوندا تو کیستی؟" خداوند گفت: "من آن عیسی هستم که تو بدو جفا می کنی"[13]

نحوه نقل این رؤیا که در آن از مسیح به عنوان خداوند نام برده شده نمایانگر افکاری است که پولس به مسیحیت وارد کرد. در واقع باورهای اصلی مسیحیت امروزی حاصل نامه ها و سفرهای تبلیغی اوست؛ و اگر این رؤیا برای پولس روی نمی داد و او مبارزه علنی با عیسی را ادامه می داد، شاید امروز با مسیحیت خالص تری روبرو بودیم و مسیحیت امروزی با مسیحیت عیسوی شباهت بیشتری داشت. پولس پس از این رؤیای مورد ادعادی خویش، با مسیحی نامیدن خود، توانست به آسانی مسیحیت را از مسیر اصلی اش خارج کند.

پولس پس از مسافرتی سه ساله که می گوید به عربستان بوده است، به مدت هشت سال از صحنه تاریخ پنهان می ماند و در زادگاهش، احتمالا به تامل در الهیاتی می پردازد که متاثر از تفکر یونانی است.[14] سپس به انطاکیه می رود و در آن کلیسایی از غیر یهود ایجاد می کند. او با کلیسای اورشلیم که مرکب از حواریونی نظیر پطرس و یعقوب، برادر عیسی، بود به شدت درگیر می شود. مساله مورد اختلاف آنها برای اجرای شریعت توسط غیر یهود بود که پطرس حواری آن را لازم می دانست، اما پولس بر این نظر نبود و حتی پیروان شریعت را ملعون می خواند.[15]

او توانست رهبری مسیحیان غیر یهودی را به عهده گیرد و در واقع به سبب سهل گیری در شریعت و به عهده گرفتن رهبری مسیحیان غیر یهودی، روز به روز پیروان بیشتری پیدا کند، درحالی که مسیحیت عیسوی در میان جمعیت محدود صرفا یهودی رشد اندکی داشت، که پیروان آن هم پس از چندی در اثر درگیری های داخلی پراکنده شده، از صحنه تاریخ کنار رفتند. پولس همچنین با دعوت کلیساها به فرمانبرداری محض از حکومت و حاکمان، خود را برای حکومت بی خطر جلوه می داد.[16]

پولس برای ترویج کیش خود تلاش بسیار کرد. او بسیار باهوش و آینده نگر بود و سفرهایش تنها به مناطق مهم و مرکزی محدود می شد. او در طول این سفرها، در کنیسه شهرها به موعظه می پرداخت، و به تعداد طرفداران خود می افزود، و چون جایگاه خود را محکم یافت، به راحتی پطرس حواری را به ریاکاری متهم کرد.[17]

این در حالی بود که عیسی با اشاره به پطرس گفته بود که من کلیسای خود را بر پایه این صخره بنا می کنم. او در هر شهری که طرفدارانی پیدا می کرد، آنها را نظم می بخشید و تبلیغ در اطراف آن شهر را به آنها واگذار می نمود.

سپس به جاهای دیگر می رفت، ولی از کار کلیساهایی که در شهرهای مختلف پایه گذاری می کرد غافل نبود؛ همواره با آنها مکاتبه می کرد و گاه نمایندگانی برای سرکشی به آن مناطق اعزام می نمود. او در نامه هایش به حربه تهدید هم متوسل می شد و مدام پیروان خود را از پذیرا شدن بشارت دیگران بر حذر می داشت و وعده می داد که "چون اطاعت شما نسبت به ما کامل شد، آن وقت کسانی را که نافرمانی می کنند مجازات خواهیم کرد."[18]

مسیحیتی که توسط عیسی پایه گذاری شده بود نتوانست از حوزه فلسطین خارج شود. اما پولس به خوبی می دانست که چگونه از امپراطوری وسیع روم بهره برداری کند. او از زبان علم آن زمان که زبان یونانی بود، به عنوان زبان رسمی مسیحیت استفاده کرد و توانست سیل عظیمی از اصطلاحات یونانی را به مسیحیت وارد کند.

جدا شدن کلیساهای پولسی از یهودیت باعث ایجاد رخنه ای در مسیحیت پولسی شد که با تمسک به آداب و عقاید مشرکانه جبران گشت. کلیسای پولسی بر خرابه های معابد شرک بنا شد و بسیاری از آموزه های شرک آمیز به مسیحیت وارد شد که مهم ترین آنها تثلیث است. پرستندگان دیونوسوس و میترا در مراسم خود جسم خدایان خود را می خوردند.[19] این رسم امروزه در مسیحیت تحت عنوان تناول نان و شراب دنبال می شود. ستایش خدایان رومی با ستایش قدیسان مسیحی تفاوت چندانی ندارد. تندیس های مریم و مسیح جای پیکرهای الهه یا خدایان رومی را گرفت. حتی لقبی که پولس برای مسیح به کار برد عنوانی بود که برای الهه ای یونانی به کار می رفت.[20] عیدهای مسیحیان با اعیاد مشرکان مطابق است و لباس و بخور و سرودهای روحانی و... همگی در معابد مشرکین رایج بوده است.

رؤیای دوم
رؤیای دوم حدود سیصد سال بعد از رؤیای اول رخ داد، ولی تاثیر آن در تحریف مسیر مسیحیت کمتر از رؤیای اول نبود. رؤیای دوم یک ساختار تشکیلاتی به مسیحیت وارد کرد که آن را با نام کلیسای قرون وسطی می شناسیم. البته کلیسا از ابتدا در مسیحیت مطرح بود؛ کلمه کلیسا در انجیل متی به کار رفته است؛ همان جمله ای که مسیح با اشاره به پطرس بیان کرد "کلیسای خود را بر این صخره بنا خواهم کرد".[21] مسیحیت که یک جنبش اصلاحی در داخل قوم یهود بود ابتدا از کنیسه ها برای انجام شریعت موسوی و بشارت دادن استفاده می کرد.

ولی این کلیسا صرفا مکانی برای تجمع و انجام مراسم بود، و اساسا لفظ کلیسا مشتق از "اکلیسا"[22]به معنی انجمن مردم است. ولی پس از این رؤیا نظام طبقاتی تعریف شده ای بر کلیسا حاکم شد که دقیقا از نظام حکومتی روم باستان الگو گرفته بود. در واقع کلیسای قرون وسطی تداوم حکومت امپراطوری است که در آن از دین به عنوان ابزاری برای تداوم ساختار حکومت استفاده شده است. در همین راستا تقدس پاپ برگرفته از امپراطورپرستی رومیان بود.

خطاناپذیری پاپ با حق وتوی امپراطوری برابری می کرد. شوراهای کلیساها که به وضع قوانین دینی می پرداختند نیز تقلیدی از شوارهای قانونگذاری رومیان بود. عقاید اصلی مسیحیت در این شوراها به رای گذاشته می شد و هر عقیده ای رای بیشتری می آورد به عنوان باوری صحیح و مطابق با واقع! رسمیت می یافت. به عنوان مثال در مجمع نیقیه که اولین مجمع رسمی کلیسا محسوب می شد و جهت حل یکی از اختلافات مهم کلامی برگزار شده بود،

رئیس جلسه با درود بر امپراطور و تشکر از او جلسه را آغاز کرد. در این مجمع سه گروه فکری شرکت داشتند که دو گروه در اقلیت و یک گروه در اکثریت بودند و در رای گیری نظر گروه اکثریت به کرسی می نشست و به عنوان عقیده رسمی مسیحیت اعلام می شد.[23] اسقف های کلیسا به تقلید از انتخابات مجالس رومی، با انتخابات تعیین می شدند و تمام فسادی که در انتخابات سیاسی وجود داشت نظیر ارتشا، تقلب و حتی درگیری خونین، در این انتخابات هم دیده می شد.[24]

در امپراطوری روم حکومت هایی محلی وجود داشتند که تابع حکومت مرکزی بودند و هر کدام در هر شهر و روستایی، نماینده ای تعیین می کردند، که همین نقش را در طول قرون وسطی کلیساهای محلی بر عهده گرفتند، و به همین نحو می توان ساختاری مشابه سلسله مراتب حاکم بر امپراطوری روم در کلیسای قرون وسطی دنبال کرد.

رؤیای اول در مسیر جنگ با مسیحیان برای پولس اتفاق افتاد و جالب است که رؤیای دوم نیز در مسیر جنگ روی می دهد. قهرمان این رؤیا یکی از امپراطوران روم به نام قسطنطین است. ما نمی دانیم که قسطنطین قبل از خواب در چه افکاری بوده که چنین رؤیایی نصیب او شده است، اما می توانیم وضعیت او را مجسم کنیم. او فرمانده سپاهی است که از بخشی از امپراطوری بزرگ روم برای جنگ با امپراطور خود ـ خوانده دیگر به راه افتاده است؛ اتحاد کشور به واسطه جنگهای داخلی در حال از بین رفتن است؛ وحدت بر جامعه حاکم نیست؛ خدایان متعدد رومی جوابگوی خلأ معنویت نیست؛ جامعه بزرگ رومی در حال متلاشی شدن است؛ فساد اخلاقی جامعه را از درون تهی کرده است؛ جامعه به اخلاق نیاز دارد، به یک روح واحد، به امید و به افرادی شجاع و نترس، و تمام این خصوصیات در مسیحیان جمع بود. مسیحیت می توانست خلأ جامعه رومی را پر کند و مانع اضمحلال امپراطوری شود. اینک جمعی از لشگریان قسطنطین مسیحی هستند. مادر خود او هم به همین دین گرویده است.[25]

یک دهم از کل جمعیت امپراطوری طرفدار این دین جدید هستند و برای تبلیغ دین خود انگیزه بالایی دارند. در چنین وضعی بهترین راه همان است که قسطنطین انتخاب کرد. او باید شبی چنین رؤیایی را می دید و در یکی از شب های سال 312 بعد از میلاد در حالی که در اندیشه یافتن راهی برای پیروزی در جنگ های داخلی بود، کلید پیروزی را در مسیحی شدن خود دید و نظیر پولس این کار را با یک رؤیا آغاز کرد. ویل دورانت رؤیای دوم را به این نحو نقل می کند:

بعد از ظهر روز پیش از نبرد، قسطنطین در آسمان صلیبی بر افروخته را با این کلمات به زبان یونانی دید: "در پرتو این علامت فتح کن." فردای آن روز صبح زود در خواب شنید که به او امر شده که روی سپرهای سربازانش دو حرف اول نام مسیح را حک کند. ائوسبیوس یعنی یگانه مرجع این واقعه تخیلی بنا به اعتراف خویش صرفا به اعتماد قول خود قسطنطین واقعه را نقل کرده است. وی چنین استدلال می کند "ولی چون دیدم که امپراطور به هنگام نقل این موضوع برای من، که قصد نوشتن تاریخش را داشتم به قید سوگند حقیقت آن را تایید کرد... دیگر چه جای تردید در قول او می توانست باشد".[26]

البته امپراطور گر چه توانست با قسم کاتب خود را نسبت به حقیقی بودن این رؤیا قانع کند، ولی ما امروزه می توانیم شواهد بسیاری را بیابیم که نشان می دهند این رؤیا به قول ویل دورانت یک مانور خردمندانه سیاسی بود.[27]

این رؤیا سرآغاز قرون وسطی بود و باعث شد که شاکله های اصلی امپراطوری روم به نام حکومت دین باقی بمانند. بعد از این رؤیا بود که ساختار کلیسا بر خرابه های امپراطوری بنا شد و دین به عنوان ابزاری جهت حفظ ساختار امپراطوری روم به کار گرفته شد. در واقع رؤیای اول تحریف عقیدتی مسیحیت را به دنبال داشت و رؤیای دوم ابعاد اجتماعی و سیاسی این دین را تخریب کرد. نظامی گری و حقوق در مشخصه اصلی امپراطوری روم بودند که کلیسا آنها را در طول قرون وسطی تحت عنوان قدرت پاپ و قوانین کلیسا حفظ کرد و در دوران رنسانس این امانت را به سلامت به وارثان جدید حکومت رومی منتقل کرد، و این میراث امروزه تحت عناوین جدیدی در مغرب زمین حفظ شده است.

مطالعه نحوه تکوین مسیحیت امروزی به ما نشان می دهد که تحریف هایی که در این دین الهی ایجاد شد، عامل اصلی بد نامی دین در عرصه های اجتماعی و سیاسی در جوامع غربی است. تناقضات و عقاید نامعقولی که در مسیحیت دیده می شود همگی از خارج به این دین الهی وارده شده اند و نمی توان آنها را آموزه های الهی دانست. این حقیقتی است که خداوند وعده آشکار کردن آن را داده است:

و آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید: «آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟» او می گوید: «منزهی تو، من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست بگویم، اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو می دانی. تو از آنچه در روح من است، آگاهی؛ و من از آنچه در ذات (پاک) تو است،بی خبرم. به یقین تو از تمام اسرار و نهان ها باخبری.»[28]

پی نوشت ها:

[1] ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام و دیگران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1370، ج3، ص 654.

[2] جلال الدین آشتیانی، تحقیقی در دین مسیح، نشر نگارش، 1368، ص 45.

[3] کری ولف، درباره مفهوم انجیل ها، ترجمه محمد قاضی، فرهنگ، تهران، ص 24ـ54، در این صفحات همچنین نمونه هایی از تناقضات آشکار موجود در انجیل نشان داده شده است.

[4] چارلز رابینسون، تاریخ باستان، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ص725.

[5] مرقس، 1:7.

[6] ر. ک:کزی ولف، پیشین.

[7] متی، 3: 15؛ 5: 17-19.

[8] لوقا، 6:2.

[9] معرفی عهد جدید، ص 125.

[10] علامه مجلسی، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج13، ص212، حدیث5.

[11] همان، ج8، ص311، حدیث77.

[12] ویل دورانت، پیشین، ج3.

[13] ویل دورانت، پیشین، ج3، ص681-682.

[14] همان، ص682.

[15] غلاطیان، 3: 1.

[16] رومیان، 13:1.

[17] نامه به غلاطیان، 2:1.

[18] قرنتیان، 10:1؛ 10:6.

[19] ویل دورانت، پیشین، ج3، ص702.

[20] القدس حناجرجس الخضری، تاریخ الفکر المسیحی: یسوع المسیح عبر الاجیال، دار الثقافه، القاهره، 1986، ج1، ص386.

[21] متی، 16:18 و 18:17.

[22] Ecclsia لاتینی و Egglosia یونانی.

[23] القدس حناجرجس الخضری، پیشین، ج1، ص262.

[24] ادوارد گیبون، انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ترجمه ابولقاسم طاهری، انتشارات علمی و فرهنگی، 1373، ص305.

[25] ویل دورانت، پیشین،ص763.

[26] همان، ص763ـ764.

[27] همان، ص 765.

[28] مائده/116 ترجمه مکارم شیرازی.

نظر شما