موضوع : پژوهش | مقاله

مبغوضیت طلاق در اسلام

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 30،خرداد 1383 

نویسنده : رضایی، مریم
چکیده:
پدیده طلاق، پدیده چند عاملی است و هرگز یک عامل به تنهایی نمی تواند موجبات پیدایش آن را فراهم کند. اکثر اوقات بزرگترین مشکلات، از جزئی ترین مسائل ایجاد می شود. همین جزئیات و جرقه های کوچک آتشهای بزرگی را ایجاد می کند که باعث ویران شدن خانواده می شود. آمار رو به افزایش طلاق در هیچ عصری، چنین نگران کننده نبوده است. با این که می دانیم مسأله طلاق یک امر ضروری است، ولی باید به حداقل ممکن تقلیل یابد؛ چرا که در روایات اسلامی طلاق، شدیدا مذمت شده و به عنوان مبغوضترین حلالها از آن یاد شده است.

با توجه به اهمیت موضوع سعی داریم با استناد به آیات و روایات، مبغوضیت طلاق و موارد کاهش و افزایش آن را طرح کنیم. در همین راستا به علل و عوامل مهم طلاق از قبیل؛ ضعف ایمان، ناراحتی های روحی و روانی، فساد اخلاقی، ناتوانی جنسی، بی کاری، دوستان ناباب، دخالتهای بی مورد دیگران، ازدواجهای اجباری و... اشاره شده است.

در پایان نیز مطالبی درباره پیامدهای مختلف طلاق و راهکارهای مقابله با شیوع طلاق، همانند جلوگیری از ازدواج در سنین کم، مدت زمان مناسب برای شناخت یکدیگر و... آورده شده است.

مقدمه
امروزه شاهدیم که خانواده ها دچار نابسامانیها و درگیریها بوده و در رابطه با خود و فرزندانشان مسائل و دشواریهایی دارند. از قبیل این که:

روابطشان سست و متزلزل است؛ از صفا و صمیمیت و در نتیجه از آرامش و سکون خبری نیست؛ زن و شوهر ظاهرا در کنار یکدیگرند، ولی وضعیت زندگی، آنان را چون دو بیگانه، در کنار هم قرار داده است. آمار طلاق سرسام آور شده است و زن و مرد با اندک بهانه ای رشته حیات خانوادگی را از هم می گسلند. فرزندان مهر و عطوفت لازم را از خانواده ها به دست نیاورده و در نتیجه اکثرشان زود رنج و زودشکن و بی عاطفه اند. به علت عدم تربیت صحیح، بزهکاری کودکان رو به افزایش است.

اینها از جمله نابسامانیهایی است که دامنگیر نهاد مقدس خانواده گردیده است. از این رو انسانهای آگاه و دلسوز به جامعه انسانی، هر کدام به نوبه خود و به اندازه توان خویش اقدام به رفع این نابسامانیها و خطراتی که باعث اضمحلال خانواده است، نموده اند و با نوشتن کتابها و مقاله ها در صدد اصلاح این نهاد مقدس برآمده اند.

این نوشتار ناچیز اقدامی است در همین راستا تا شاید قدمی در این زمینه برداشته شود و اصلاحی هر چند ناچیز انجام گیرد.

گفتار اول: کلیات
مفهوم طلاق
طلاق در لغت: واژه طلاق در لغت به معنی بیزاری و جدایی کامل است.[1] و در لغت عرب، واژه تطلیق بیشتر برای گسست پیوند زناشویی به کار می رود.[2]

طلاق در اصطلاح این چنین تعریف شده است که:

«و شرعا ازالة قید النکاح بصیغة طالق و شبهها.»[3]

طلاق عبارت از زایل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص «انت طالق» و شبیه آن، می باشد.

در اصطلاح حقوقی طلاق عبارت است از: جدا شدن زن از مرد، به سبب انحلال نکاح دائم، با شرایط و تشریفاتی خاص از جانب مرد یا نماینده قانونی او، که با حکم دادگاه انجام می شود.

در اصطلاح حقوقی، طلاق این گونه تفسیر شده است:

«طلاق ایقاعی است که به موجب آن، مرد به اذن یا حکم دادگاه زنی را که به طور دائم در قید زناشویی اوست، رها می سازد.»

در شریعت نیز، گسست پیوند زناشویی به فسخ یا طلاق صورت می گیرد.[4]

انواع طلاق
در یک نگاه طلاق را به چهار نوع می توان تقسیم نمود:

1- طلاق رجعی، که طی آن، مرد بعد از طلاق و قبل از سرآمدن مدت «عده»، می تواند بدون عقد، به زن خود رجوع کند.

2- طلاق بائن، که طی آن، مرد بعد از جدایی، حق رجوع به زن خود را بدون عقد مجدد ندارد.

3- طلاق خلع، که در آن زن نسبت به شوهرش کراهت دارد و با بخشیدن داراییهایش از شوهر می خواهد تا او را طلاق دهد.

4- طلاق مبارات، نیز هنگامی صورت می گیرد که زن و شوهر متقابلاً از یکدیگر بیزار شده اند و بر خلاف طلاق خلع که در آن زن برای تحقق طلاق می تواند همه دارایی اش را ببخشد، فقط می تواند از مهریه خود و یا به مقدار آن صرف نظر کند. به عبارت دیگر، در این نوع طلاق، بر مرد، دریافت بیش از مقدار مهر جایز نیست.[5]

مبغوضیت طلاق در اسلام
در اسلام، پیوند زناشویی پیوند مقدسی است که برای آرامش روح و جسم بشر، لازم و ضروری است. قرآن کریم در آیات بسیاری به ازدواج فرمان داده و پیامبر اسلام نیز بسیار بر آن تأکید کرده و مسلمانان را از این که به خاطر ترس از فقر و نداری، تن به ازدواج ندهند، بر حذر می دارند.[6]

همانگونه که در اسلام، ازدواج امری مقدس و پسندیده می باشد و برای ثبات آن تأکید فراوان شده است، طلاق امری ناپسند و نامقدس است که برای جلوگیری از آن از هر وسیله ممکن استفاده شده و از آن در کلمات شارع مقدس، به عنوان مبغوضترین حلالها و امری که خشم خدا را به دنبال دارد، تعبیر شده است.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«ما من شی ء مما احلّه الله عزّوجل ابغض الیه من الطلاق...»[7]

هیچ چیز از آنچه خداوند متعال آن را حلال قرار داده است، نزد او منفورتر و ناپسندتر از طلاق نیست.

در سخنی دیگر فرموده است:

در اسلام، هیچ چیز نزد خداوند، مبغوضتر و نکوهیده تر از خانه ای نیست که با جدایی و طلاق خراب شود. خداوند از کسانی که به طلاق روی می آورند، بی زار است و هنگامی که طلاق رخ می دهد، عرش خداوند به لرزه در می آید.[8]

اسلام به عنوان یک دین همه بعدی و مترقی، طلاق را جایز شمرده است؛ اما آن را مبغوضترین حلال می شمرد. در اینجا یک سؤال مهم پیش می آید و آن این که اگر طلاق تا این اندازه مبغوض است، که خداوند مرد طلاق دهنده را دوست ندارد، پس چرا اسلام آن را تحریم نکرده است. به عبارت دیگر، آیا بهتر نبود که اسلام برای طلاق شرایطی قرار می داد و تنها در صورت وجود آن شرایط، به مرد اجازه طلاق می داد؟ و چون طلاق مشروط بود، قهرا جنبه قضایی پیدا می کرد.

اساسا معنی این جمله که: «مبغوضترین حلالها نزد خدا طلاق است.» چیست؟

اگر طلاق حلال است، نباید مبغوض باشد، و اگر مبغوض است، نباید حلال باشد. مبغوض بودن با حلال بودن ناسازگار است! اسلام از طرفی مرد طلاق دهنده را زیر نگاههای خشم آلود قرار می دهد و از او بیزاری دارد، از طرف دیگر وقتی که مرد می خواهد زن را طلاق دهد، هیچ مانع قانونی در برابر او قرار نمی دهد، چرا؟

این پرسش بسیار بجاست و همه رازها در همین نکته نهفته است. راز اصلی مطلب این است که زوجیت و زندگی زناشویی، یک علقه طبیعی است نه قراردادی، و قوانین خاصی در طبیعت برای او وضع شده است. پیمان ازدواج، بر خلاف دیگر عقدهای اجتماعی، بر اساس یک خواهش طبیعی از طرفین باید تنظیم شود.[9]

پیمانی که اساسش بر محبت و یگانگی است نه بر همکاری و رفاقت، قابل اجبار و الزام نیست. با زور و اجبار قانونی، می توان دو نفر را ملزم ساخت که با یک دیگر همکاری کنند و پیمان همکاری خود را بر اساس عدالت محترم شمرده، سالیان دراز به همکاری خود ادامه دهند؛ اما ممکن نیست، با زور و اجبار قانونی، دو نفر را وادار کرد که یک دیگر را دوست داشته باشند.

مکانیزم طبیعی ازدواج، که اسلام قوانین خود را بر اساس آن وضع کرده است، این است که زن در منظومه خانوادگی محبوب و محترم باشد. بنابراین اگر به عللی زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد، نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بی علاقه شد، پایه و رکن اساسی خانوادگی خراب شده است؛ یعنی، یک اجتماع طبیعی، به حکم طبیعت از هم پاشیده است. اسلام به چنین وضعی با نظر تأسف می نگرد؛ ولی پس از آن که می بیند اساس طبیعی این ازدواج متلاشی شده است، نمی تواند از لحاظ قانونی، آن را یک امر باقی و زنده فرض کند.

با این حال، اسلام کوششها و تدابیر خاصی به کار می برد که زندگی خانوادگی از لحاظ طبیعی باقی بماند؛ یعنی، زن در مقام محبوبیت و مرد در مقام طلب و علاقه باقی بماند. توصیه های اسلام مبنی بر این که زن حتما باید خود را برای شوهر بیاراید و رغبتهای او را اشباع کند و از آن طرف مرد به زن خود محبت و مهربانی کند، به او اظهار عشق و علاقه نماید، همه و همه برای این است که اجتماعات خانوادگی از خطرات از هم پاشیدگی مصون و محفوظ بماند.[10]

با این حال، گروهی از جامعه شناسان و حقوقدانان می گویند: درست است که طلاق آثار نامطلوبی بر فرزندان و زن و شوهر دارد، اما خانواده ای که صحنه زد و خورد و اختلاف دائمی بین زن و شوهر است، برای آن خانواده جهنمی بیش نیست و برای کودکان ایشان هم، محیط نامناسبی است. بنابراین اگر زن و مرد به این نتیجه رسیدند که نمی توانند با هم زندگی کنند و زندگی زناشویی آرامی را ادامه دهند، باید از هم جدا شوند. این طرز فکر امروزه در بیشتر کشورهای جهان پذیرفته شده است.[11]

مواردی که مبغوضیت طلاق را افزایش می دهد
طلاق امری منفور و مبغوض در نزد خداست؛ ولی مواردی وجود دارد که اگر در آن، طلاق صورت گیرد، مواجه با مبغوضیت و نفرت بیشتر خواهد شد. در ذیل نمونه هایی را بیان می کنیم:

الف) طلاق زنی که گناهی را مرتکب نشده است.

ب) طلاق به خاطر این که همسر دیگری انتخاب کند و هوس خود را اقناع نماید؛ به عبارت دیگر به خاطر تنوع طلبی و هوس بازی از همسرش جدا شود.

ج) طلاق همسر به خاطر ازدواج با فردی زیباتر.

د) طلاق زنی که در همه حال با شوهرش سازش داشته و با فقر و بدبختی او ساخته و شکوه ای نکرده است.

ه) طلاق زنی که از شوهر خود فرزندی دارد و پس از طلاق، فرزند بی سرپرست می شود.

و) طلاق زنی که در حال بیماری است و ممکن است بر اثر آن حالش وخیمتر شود.

مواردی که مبغوضیت طلاق را کاهش می دهد
شکی نیست که در مواردی امر طلاق را می توان آسانتر پذیرفت. مانند: طلاقی که به خاطر بیماریهای جسمی سرایت کننده، بیماری روانی، کمبود جنسی، بد اخلاقی، بد دهنی، بی توجهی به جنبه های عفت و پاکدامنی، معاشرتهای ناروا، عقیم بودن، شرارتها، اعتیادها، بی توجهی به زمینه های مذهبی و عقیدتی و... صورت می گیرد.

بی تردید چنین مراقبتهایی باید قبل از ازدواج مورد نظر باشد تا زمینه برای ناسازگاریهای بعدی فراهم نگردد.

طلاق در ایران
زندگی اجتماعی امروزی بیش از پیش موجبات جدایی و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای خانوادگی را فراهم آورده است. شهرنشینی و مهمتر از آن پدیده پایتخت نشینی، خود مشکلات خاص جوامع پیشرفته را در پی دارد. هر چه مشکلات خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی در شهرها افزایش یابد، خواه ناخواه مسائل زنان هم دچار اوج و فرودهایی خواهد شد. افزایش طلاق در جوامع شهری معمولاً با تحصیلات بیشتر زنان و آشنایی آنان با مراکز قانونی همراه است. حتی گاه این آشنایی به شکایت از مرد و دستگیری آنان با مراکز قانونی منجر می شود. اما زنان کم سواد و یا بی سواد در شهرهای کوچک و روستاها معمولاً به دلیل ترس از شوهر و یا واکنش اطرافیان، نداشتن استقلال مالی و پشتوانه اقتصادی و عاطفی پس از طلاق، گاه با وجود داشتن مشکلات خانوادگی غیر قابل حل، به ساختن و سوختن تن می دهند و اصلاً نمی دانند چگونه باید اقدام به طلاق کنند. این در حالی است که امکان دارد برخی زنان در شهرهای بزرگ به کوچکترین بهانه ای به سبب آشنایی با قانون بتوانند خود را مطلقه کنند. ولی بروز این مسأله در روستاها از شدت کمتری برخوردار است.

طبق آخرین آمار ازدواج و طلاق و بر اساس گزارش مرکز آمار ایران در سایت شورای فرهنگی - اجتماعی زنان در سال 1380، 640170 مورد ازدواج و 60559 مورد طلاق در کل کشور ثبت شده است؛ که 495629 مورد ازدواج و 54603 مورد طلاق مختص نقاط شهری می باشد و باقی ارقام مربوط به نقاط روستایی کشور است.

این آمار نشان می دهد که با رشد طلاق در شهرها، روستاها نیز به دلایلی چون: مهاجرت، مشکلات اقتصادی، فرهنگی و حتی گاه بحران هویت از این معضل بی بهره نمانده اند. حتی روستاهایی که آمار طلاق قبلاً در آنها صفر بوده است، اسم طلاق را بارها و بارها شنیده اند.

آمار طلاق در سال 81 نسبت به سال 80 با 73/13 درصد رشد روبه رو بوده است. بر اساس آخرین آمارهای جهانی، ایران با 10 طلاق در 100 ازدواج، مرتبه چهل و چهارم جهان را در طلاق داراست. کشور اکراین با 60 طلاق از 100 ازدواج، مرتبه اول جهان را دارد و در آمریکا از هر 100 ازدواج، 40 مورد به طلاق منجر می شود.

رئیس سازمان ملی جوانان هم اعلام کرد: در سال 81 آمار طلاق در کشور بی سابقه بوده و به 13/4 درصد رسیده است. به گفته وی: 5/1 درصد جوانان کشور مطلقه هستند.

در سال گذشته آمار طلاق، 3/11 درصد و ازدواج 4/1 درصد افزایش داشته است. در شش ماه اول سال 82 در کل کشور، 34431 فقره طلاق ثبت شده است. در این مدت استان تهران با 19941 طلاق و استان خراسان با 3816 طلاق، بیشترین طلاقهای کشور و استانهای ایلام و کهکیلویه به ترتیب با 90 و 163 طلاق، کمترین میزان را در آمار طلاق کشور داشته اند.

بر اساس این آمار، در شش ماهه نخست سال 82 از هر 9 ازدواج، یکی به طلاق منجر شده است؛ در حالی که آمار غیر رسمی حکایت از یک طلاق در شش ازدواج در سال گذشته خبر می دهد و در سال 80 از هر 5/10 ازدواج یکی به طلاق منجر شده است. تنها در شهر تهران در نیمه نخست سال 1382 از هر 5/5 ازدواج، یکی به طلاق منتهی شده است.

در استان مرکزی، طلاق در سال 81 نسبت به سال ماقبل آن، بیش از 27% رشد داشته و میزان ازدواج نیز نسبت به سال 80، 45/6 درصد کاهش داشته است. در استان لرستان نیز آمار ازدواج 9/1 درصد نسبت به سال قبل افزایش داشته است. اداره کل ثبت احوال استان اصفهان نیز از افزایش 50 درصدی طلاق نسبت به ده سال قبل خبر داد و اعلام کرد: در حال حاضر در این استان در برابر 10 ازدواج یک فقره طلاق رخ می دهد؛ ولی در گذشته این میزان یک به 20 بوده است. در استان ایلام به ازای هر 30 ازدواج، یکی به طلاق منجر می شود. در استان سیستان و بلوچستان نیز از هر 26 ازدواج، پایان یکی با طلاق همراه است.

اداره ثبت احوال استان بوشهر نیز از رشد 5/10 درصدی طلاق نسبت به سال قبل خبر داد. طلاق در شهر قم در سال 81 نسبت به سال 80، 30 درصد افزایش و در همین سال در شهر گیلان، 7/15 درصد و در آبادان 20 درصد افزایش داشته است.

به گفته مدیر کل ثبت اسناد و املاک شهر یزد، در سه ماهه اول سال 1382، میزان ازدواج در این شهر نسبت به سال گذشته 5/11 درصد افزایش و طلاق 5/21 درصد کاهش یافته است.[12]

برای حل این مشکل چه می توان کرد؟

نخست باید دید، درد چیست؟ تا بتوان در مورد درمان آن چاره ای اندیشید. آیا با شناسایی درد، بدون توجه به علل و اسباب آن می توان درد را درمان کرد؟ برای این که دچار اشتباه نشویم باید بفهمیم، این بیماری از کجا پیدا شده و چه عواملی باعث بروز و تشدید آن گردیده است. نتیجه این که مسأله طلاق پدیده ای مجزی از سایر مشکلات اجتماعی نیست. پس باید با دقت فراوان مورد بررسی قرار گیرد و به جای مبارزه با معلول، علت را پیدا کرد و در صدد رفع آن برآمد.

گفتار دوم: علل و عوامل طلاق
علل و عوامل فردی طلاق
1- ضعف ایمان
دین و مذهب، مهمترین عاملی است که مانع گسست زندگی زناشویی می شود. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، اولین معیارهای انتخاب همسر را تدین، اخلاق نیک و شرافت خانوادگی می داندومی فرماید:

کسی که با زنی برای ثروتش ازدواج کند، خداوند او را به حال خودش وا می گذارد و کسی که فقط به خاطر زیبایی اش با او ازدواج کند، در وی امور ناخوشایند خواهد دید و کسی که برای دین و ایمانش با او ازدواج کند، خداوند همه آن امتیازات را برایش فراهم خواهد کرد.[13]

همچنین در حدیث گوهرباری از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می خوانیم که فرمود:

«اذا جائکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه و ان لاتفعلوه تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر.»[14]

آن کسی که اخلاق و دینش مورد رضایت و پسند شما بود، به او دختر بدهید و چنانچه از تحقق این ازدواج جلوگیری کنید، موجب فتنه و فساد بزرگ در زمین شده اید.

2- ناراحتی های روحی و روانی
روایات بسیار مهمی از مصادر وحی و در معتبرترین کتابها در مورد رذایل اخلاقی که ریشه در مشکلات روحی و روانی دارد، نقل شده است؛ رذایلی چون: کبر، حماقت، بخل، غضب، تنبلی و... که هر کدام به تنهایی می تواند عرصه را بر زن و شوهر تنگ گرداند و زمینه تزلزل و عدم پایداری را در خانواده به وجود آورد. در اینجا به ذکر حدیثی اکتفا می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«ایاکم و تزوّج الحمقاء فانّ صحبتها ضیاع و ولدها صباغ.»[15]

از ازدواج با زن کودن و احمق بپرهیزید که همنشینی با آن تباهی عمر و فرزندش متجاوز و ستمکار است.

آنچه مسلم است پیشگیری بهتر از درمان است و توصیه های اسلام در انتخاب همسر همه در جهت پیشگیری از تزلزل نظام مقدس خانواده می باشد. بنابراین قرار دادن ملاکها و معیارهایی تا این اندازه ظریف و عمیق، نه از جهت سختگیری در امر ازدواج است، بلکه بیانگراهمیت کانون مقدس خانواده است.

3- فساد اخلاقی
فساد اخلاقی از عوامل عمده افزایش طلاق است که مهمترین آنها عبارت است از:

- شکستن حریم خانواده؛ زن و مردی که حریم خانواده را می شکنند و عفت و ناموس خود را در اختیار دیگران قرار می دهند، تا غرایز نامحدود جنسی خود را ارضا کنند، خیلی زود تن به انحلال نکاح داده و کانون گرم خانوادگی را رها می کنند تا به دور از این حصار بتوانند به امیال غیر انسانی و بی حد و مرز خود جامه عمل بپوشانند؛ در حالی که بی اطلاع از عواقب وخیم آن - که خود عامل انواع بیماریهای جسمی و روحی است - می باشند. متأسفانه عده زیادی از مردان و زنان به علت اغفال عده ای هوس ران و شهوت پرست از آغوش گرم خانواده جدا شده، بی بند و باری را بر زندگی شرافتمندانه ترجیح می دهند و برای این که آسانتر و راحت تر، از هر گونه قید و بند اخلاق آزاد شوند، تن به طلاق داده، پیوند زن و شوهری را پاره می کنند.

- اعتیاد؛ اعتیاد عبارت است از وابستگی به عوامل یا موادی که تکرار مصرف آنها در زمان معینی از سوی معتاد، ضروری می باشد. مواد مخدر و عادتزا، دگرگونیهای روانی در فرد به وجود می آورد؛ همانند تغییر در برداشت از انگیزه ها و کنشهای درون و برون مبتنی بر خیالبافی همراه با خوش بینیهای اغراق آمیز، غوطه ور شدن در مظاهر هوسناک محسوسات و...

اعتیاد یکی از عوامل مؤثر در زوال و نابودی خانواده است. پدری که جانش را برای همسر و فرزندانش فدا می کرد، اکنون آنها را نمی شناسد و حاضر است برای به دست آوردن ذره ای از آن مواد نابود کننده، جان آنها را ببخشد و نسبت به مرگ زن و فرزند خود بی اعتنا باشد. او با دست خویش مرگ خود و خانواده اش را امضا می کند.

امید است با استفاده از راهکارهای مفید و درمان به موقع اعتیاد، درصد قابل توجهی از آمار طلاق به علت اعتیاد کاهش یابد.

4- ناتوانی جنسی
ضعف قدرت جنسی در مرد یا زن، خصوصا سرد مزاجی زن - که این حالت غالبا معلول نارسایی در آموزش زندگی زناشویی است - از دیگر عوامل طلاق به شمار می آید.

5- بی کاری
یکی دیگر از علل و عوامل عمده طلاق، فقدان شغل مناسب و بی کاری است. ممکن است بی کاری ناشی از علل و عوامل مختلفی از جمله: نداشتن تحصیلات و تخصص کافی، عدم وجود امکانات شغلی، تنبلی و راحت طلبی و نداشتن سرمایه و... باشد. در حالی که لازمه یک زندگی شرافتمندانه، تعهد و احساس مسؤولیت است. کسی که می خواهد با عزت و آبرو زندگی کند باید عضو مفیدی برای جامعه باشد و در حدود لیاقت و شایستگی خویش کاری را بر عهده گیرد.

کسانی که از قبول مسؤولیت و انجام کار شانه خالی کرده و همانند انگلها از زحمات دیگران استفاده می کنند، مورد بدبینی اسلام و منفورترین اشخاص هستند و مطمئنا بی کاری و تن پروری، آنها را به راه فساد سوق می دهد. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

«ان یکن الشغل مجهدة فاتصال الفراغ مفسدة»[16] اگر تن دادن به شغل مایه زحمت است، بی کاری دائم، باعث فساد است.

بنابراین بی کاری یکی از عواملی است که باعث درگیری و بر هم زدن آرامش و سکون زوجین می شود. توقعات بی جا، ولخرجیها، سختگیریها، تجمل پرستیها از سوی زن باعث فروپاشی بنیان خانواده می شود.

6- دوستان ناباب
نیروی تقلید در آدمی بسیار قوی است و اگر او فاقد این قدرت بود، سطح فرهنگ او هرگز بدین جایگاه نمی رسید و زندگی او همپایه زندگی آدمیان نخستین باقی می ماند؛ اگر الگوهای مورد تقلید، ممتاز، عالی و محتوای آن قدسی و ملکوتی باشد، وسیله ای برای بهتر شدن و در نتیجه در راه رشد، تکامل و سعادت گام نهادن است.

این کار، مستلزم حسن انتخاب و پرورش اراده و دقت اوست. تقلیدپذیری از خصوصیاتی است، که کم و بیش نسبت به قدرت اراده، جنبه معکوس دارد؛ به طوری که اشخاص ضعیف بی اراده تحت تأثیر تلقین دیگران قرار می گیرند. دوستی زمینه تلقین پذیری این گونه افراد را مساعدتر می سازد؛ زیرا دوستان بیش از بیگانگان در زندگی ما نقش دارند و اخلاقیات و رفتارشان در زندگی ما مؤثر است.

بنابراین انتخاب دوست و ایجاد ارتباط با افراد، از مسائل حساس زندگی انسانهاست. از این رو مسامحه و مساهله در آن جایز نیست. اگر دوستان، بد خلق، کج رفتار و از الگوهای ناباب و بدآموز باشند، کناره گیری و قطع رابطه با آنها بهتر است و باید دانست که اگر به آتش آنان نسوزیم و آشیانه ما بر باد نرود، حتما دود آنان چشمان ما را متأثر و اشک آلود و نفس را در سینه تنگ خواهد ساخت. چه بسا افرادی که با دوری نکردن از آنان زندگی خانوادگی خود را متلاشی ساخته و رو به طلاق آورده اند.

علل و عوامل خانوادگی طلاق
1- دخالتهای بی مورد دیگران
دخالتهای بی جای اطرافیان و آشنایان در زندگی خصوصی دو همسر و مخصوصا در اختلافات آنها، عامل مهم دیگری است که پیوندها را می گسلد. تجربه نشان داده است، که اگر هنگام بروز اختلافات در میان همسران، آنها را به حال خود رها کنند و با جانبداری از این یا آن، به آتش این اختلاف دامن نزنند، چیزی نمی گذرد که این آتش خاموش می شود. ولی دخالت نزدیکان دو طرف، که غالبا با تعصب و محبتهای ناروا همراه است، کار را مشکلتر می کند.

2- ازدواجهای اجباری
عامل دیگری که می تواند در افزایش طلاق نقش داشته باشد، تحمیل اراده پدر و مادر در انتخاب همسر برای فرزندان است. این اقدام مستبدانه و نابجا، معلول خودخواهی پدر و مادر است. در بعضی موارد ممکن است نیازهای مادی یا معاملات سیاسی، پدری را بر آن دارد که فرزند خود را همچون کالا مورد معامله قرار دهد. پیامدهای چنین ازدواجهایی طلاق، خودکشی، خیانت و... خواهد بود. امروزه در اثر رشد فرهنگی و اجتماعی، این گونه ازدواجها رو به تقلیل نهاده است.[17]

3- عدم تربیت صحیح خانوادگی
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«ایاکم و خضراء الدّمن قیل یا رسول الله و ما خضراء الدَّمن قال: المرأة الحسناء فی منبت السُّوء.»[18]

از سبزه مزبله پرهیز کنید. پرسیدند مزبله کدام است؟ فرمود: زن زیبارویی که در خانواده ای پست و بد و فرومایه بار آمده است.

همچنین پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در معرفی بدترین زنان می فرماید:

زن کثیف، لجباز و نافرمان کسی است که، در دید فامیل پست و بی مقدار، نسبت به شوهرش فخرفروش و در نظر خود عزیز، نسبت به شوهرش سرکش، و با دیگران رام و تسلیم، زنی که در غیاب شوهر خود را زینت دهد و در خصوص وی بی پیرایه باشد، از شوهر اطاعت نکند، فرمانش را نپذیرد، در خلوت نسبت به خواسته شوهر تمکین نکند، عذر شوهر را نپذیرد و از خطایش در نگذرد.[19]

علل و عوامل اجتماعی طلاق
1- پذیرش اجتماعی
شاید مهمترین عاملی که باعث افزایش میزان طلاق در قرن بیستم شده است، پذیرش اجتماعی روز افزون وقوع طلاق باشد. این پذیرش، در نتیجه کاهش نگرشهای منفی نسبت به طلاق در کشورها مختلف بوده است. اگر چه طلاق همچنان به صورت یک امر نامطلوب و غیر خوشایند به نظر می رسد، اما در بین بیشتر مردم جامعه، دیگر گناهی غیرقابل بخشش جلوه داده نمی شود.

زندگی اجتماعی امروزی طوری شکل گرفته که بیش از پیش موجبات جدایی، تفرقه و از هم گسستن پیوندهای خانوادگی را فراهم آورده است. مجله نیوزویک می نویسد:

«طلاق گرفتن در آمریکا به آسانی گرفتن یک تاکسی است.»[20]

همچنین در فصلنامه شورای فرهنگی - اجتماعی آمده است:

«در غرب سهولت امر طلاق به قدری است که اخیرا در خیابانهای آمریکا ماشینهایی است که روی آن نوشته شده «ماشین طلاق»؛ یعنی، اگر زن و شوهر در خیابان در رفت و آمد هستند و مشکل خانوادگی دارند یا در پارک دعوایشان شد به آن ماشین مراجعه می کنند و در همان جا از یک دیگر جدا می شوند.»[21]

2- ناهماهنگی طبقاتی
اختلاف طبقاتی بین زن و مرد را می توان یکی از عوامل اجتماعی طلاق دانست. معمولاً اختلاف طبقاتی متضمن اختلاف شدید تربیتی است و هر یک از دختر و پسر با خواسته ها و طرز اندیشه های مختلفی رشد پیدا کرده اند و انتظارات مختلفی از یک دیگر دارند و توافق و سازگاری در بین آنها کمتر مشاهده می شود.

3- فقر اقتصادی
مشکلات مالی به تدریج در زندگی زوجین ظاهر می شود و ممکن است قسمتی از آنها مربوط به هزینه جشن ازدواج باشد. گاهی اوقات چشم هم چشمیها باعث بالا رفتن هزینه ها می شود.

قسمت دیگر مشکلات مربوط به نداشتن مسکن و پرداخت اجاره بهای سنگین می باشد که این هزینه ها با تولد فرزند چندین برابر می شود.

گفتار سوم: پیامدهای طلاق
پیامدهای فردی
1- سرخوردگی از زندگی
طلاق یک حالت سرخوردگی و یأس از زندگی و لذتها را برای طرفین به وجود می آورد. ممکن است هر کدام از این دو، بار دیگر ازدواج کنند؛ ولی زندگیشان آن خلوص و صفای بی غل و غش و مهر و صمیمیت اولیه را ندارد. محبتها نسبت به هم اغلب تصنعی و برخوردهای جدید - به سبب تجارب قبلی که زمینه جدایی را فراهم آورده است - اغلب توأم با بی صفایی است.

2- حس بدبینی و تردید در ازدواج
بسیاری از زنان بعد از طلاق، شانس زیادی برای ازدواج مجدد، آن هم به طور شایسته و دلخواه ندارند، و از این نظر گرفتار خسران شدیدی می شوند. حتی مردان نیز، بعد از طلاق دادن همسر خود، شانس ازدواج مطلوبشان به مراتب کمتر خواهد بود. مخصوصا اگر پای فرزندانی در میان باشد، غالبا ناچار می شوند، تن به ازدواجی دهند که تا پایان عمر رنج ببرند.

همچنین اگر در جامعه ای طلاق رو به فزونی گذارد، اعتماد جوانان نسبت به همسر آینده کم خواهد شد و تا حدودی در ذهنشان چنین القا خواهد شد که زندگی متعادل و سازگاری با همسر، کاری دشوار و حتی غیر ممکن است.

3- مشکلات مالی زوجه
زنان مطلقه، بعد از طلاق به سبب نداشتن شغل مناسب، از نظر اقتصادی دچار مشکل می شوند.

همچنین خانواده برخی از این زنان آنها را مورد حمایت مادی خود قرار نمی دهند. برخی از زنان هم به حق و حقوق دسترسی ندارند و همین مشکل، گاه موجب فساد و فحشا می شود. این زنان اغلب دچار مشکلات روانی می شوند که حداقل آن افسردگی است. در صورتی که میزان افسردگی بیشتر شود، فرد دچار یأس و نا امیدی شده، دست به جنایت و یا خودکشی می زند. حتی برخی زنها فرزندان خود را می کشند. برخی نیز به اعتیاد روی می آورند تا خودشان و مشکلاتشان را فراموش کنند.

پیامدهای خانوادگی
1- پیدایش عقده های روانی در کودکان
اعضای خانواده هر کدام بخشی از یک زنجیر هستند که پس از پاره شدن، فرزندان بی پناه و سرگردان می شوند؛ حتی اگر زیر حمایت یکی از این دو زنجیر قرار گیرند، باز هم حلقه ای گسسته به شمار می آیند و اغلب دچار کمبود عاطفی می گردند. از این رو موجبات خسران اجتماعی را فراهم می سازند.

«آنتونی گیدنز» در این باره چنین می گوید:

«میزان ستیز میان پدر و مادر قبل از جدایی، سن کودکان در آن زمان، این که آنها برادر یا خواهر دارند یا خیر، وجود پدر بزرگ و مادر بزرگ و سایر خویشاوندان، روابط آنها با هر یک از والدین و این که اغلب تا چه حد پدر و مادر را می بینند، همه این عوامل و عوامل دیگر می توانند بر فرایند سازگاری تأثیر داشته باشند. تحقیقات نشان می دهد که کودکان پس از جدایی پدر و مادرشان، در واقع اغلب از اضطراب عاطفی آشکاری رنج می برند.»

وی در ادامه در مورد کودکانی که اضطراب عاطفی شدیدی را در زمان طلاق تجربه کرده اند،می گوید:

«کودکانی که در سن قبل از مدرسه بودند، دچار سردرگمی و وحشت بودند، و معمولاً خود را به خاطر این جدایی مقصر می دانستند. کودکانِ بزرگتر بهتر می توانستند انگیزه های پدر و مادرشان را برای طلاق درک کنند؛ اما اغلب نگران اثرات آن بر آینده خود بودند و غالبا احساس خشم شدیدی را نشان می دادند.»[22]

روان شناسان با مطالعه همه جانبه و بررسی هایی که به عمل آورده اند، دریافته اند کودکانی که پدر و مادرشان از یک دیگر جدا شده اند و یا والدین خویش را از دست داده اند، معمولاً به عوارض زیر دچار می شوند:

1- ترس بدون دلیل 2- بی خوابی 3- بی اشتهایی و اختلال در تغذیه 4- لکنت زبان 5-پرخاشگری و تجاوز به دیگران.[23]

اهمیت تربیت کودکان به اندازه ای مهم است که روان شناسان برای جلوگیری از آثار مخرب ناشی از جدایی و طلاق بر روی کودکان، توصیه می کنند والدین حتی بعد از طلاق سعی کنند رابطه خود را با فرزندان مثل سابق حفظ کنند؛ چون بسیاری از کودکان، پس از طلاق، پدر خود را از دست می دهند و حتی هفته ای یک بار هم پدرهای خود را نمی بینند.

اغلب والدین از اهمیت این مسأله که وجود پدر تا چه حد در پیشرفت فرزند مؤثر است، غافلند و این عدم توجه در روابط خانوادگی پس از طلاق تأثیر می گذارد. دکتر ادوار تایبر معتقد است:

«حتی بعد از طلاق پدر را باید در زندگی کودک فعال نگه داشت. همچنین فشارهای زندگی پس از طلاق، و فعالیتهایی که مادر ناگزیر است به عنوان پدر و مادر داشته باشد، سبب می گردد اوقات زیادی از روز را از فرزند خود جدا بماند که این حالت اثرات ناگواری بر روی تربیت فرزندان می گذارد.»[24]

2- گرایش به خلافکاری در فرزندان
آسیب شناسان اجتماعی، یکی از عمده ترین علل بزهکاری کودکان را ستیز در خانواده می دانند و معتقدند جدایی والدین نقش بسیار منفی و ویران گری در شخصیت کودکان دارد و زمینه را برای ارتکاب بزهکاری در آنان فراهم می آورد. بیشتر بزهکاران آغاز سرکشی خود را جدایی پدر و مادر، اختلافات خانوادگی و متشنج بودن فضای خانواده ذکر کرده اند. جای تردید نیست که خانواده نقش مهمی در پایه ریزی شخصیت کودک بر عهده دارد. کودک امنیت عاطفی خود را در آغوش خانواده به دست می آورد. بنابراین هر نوع خدشه ای که به این امنیت عاطفی وارد شود، در روند طبیعی شکل گیری شخصیت، ممکن است.

3- ناسازگاری فرزندان با نامادری یا ناپدری
کمتر دیده شده که نامادریها همچون مادر، دلسوز و مهربان باشند و بتوانند خلأ عاطفی فرزندانی را که از آغوش پر مهر مادر بریده شده اند، پر کنند. در مورد ناپدری نیز همین امر صادق است. البته هستند زنان و مردانی که نسبت به غیر فرزندان خود، پر محبت و وفا دارند؛ ولی مسلما تعداد آنها کم است. به همین دلیل فرزندان طلاق، گرفتار بزرگترین زیان و خسران می شوند و شاید اغلب آنها، سلامت روانی خود را تا آخر عمر از دست بدهند.

پیامدهای اجتماعی
1- انحرافات جنسی
از هم گسیختگی خانواده، کمبود محبت، طرد خانوادگی، تحقیر و بالأخره بیماریهای روانی و شخصیت تلقین پذیر، جوانان را به سوی فحشا سوق می دهد.

یکی از انحرافات جنسی، «همجنس گرایی» است. تحقیقات در این زمینه بیانگر این مطلب است که، یکی از عوامل گرایش به همجنس گرایی «همانند سازی» است. در آسیب شناسی اجتماعی همانندسازی چنین تعریف شده است:

«همانندسازی به فرایند عادی یادگیری نقشهای اجتماعی مناسب در دوره کودکی گفته می شود که کودک به طور ناهشیار از رفتار بزرگسالانی که برای او مهم هستند، یاد می گیرد.»[25]

خانواده های تک والدی که بر اثر گسست خانواده، به ناچار چنین شرایطی را برای خود پذیرفته اند در ایجاد همجنس گرایی مؤثر هستند. روان شناسان بر این باورند که محرومیت و دوری از پدر بویژه در زمانی که کودک در مرحله رشد جنسی است، با وجود مادری سختگیر یا مادری که دائم به تنهایی در کار پرورش فرزند پسر دخالت می کند، سبب می شود که پسر به چنین انحرافی دچار گردد. بنابراین اگر پسر در خانواده ای رشد کند که به شیوه مادرسالاری اداره می شود و مادرش فردی سلطه گر و محدود کننده و نقش پدر ضعیف باشد، چون مادر را مظهر و منبع قدرت می داند، خود را با او همانندسازی کرده، و نقش زنانه را می پذیرد و به همین دلیل، ممکن است از نظر برقراری رابطه جنسی به مردها متمایل گردد.

2- افزایش بزهکاری
تحقیقات زیادی گویای این واقعیت است که رابطه نزدیکی، بین بی ثباتی در زندگی و بزهکاری جوانان و نوجوان وجود دارد. شکی نیست که خانواده اولین پایه گذار شخصیت هر فردی است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و زندگی آینده او دارد و اخلاق و سلامت روانی فرد تا حدود بسیار زیادی در گرو آن است؛ چرا که فرد پس از متولد شدن تحت تأثیر افکار، عقاید و رفتار اعضای خانواده خود قرار می گیرد. از این رو خانواده اولین عاملی است که در رفتار تأثیر می گذارد. به طور کلی، طرز تفکر والدین یا سایر اعضای خانواده - به هر شکلی که باشد - کم و بیش در فرزندان آنان تأثیر می گذارد و آنچه در اینجا بیشتر مورد توجه است، آثار بد نواقص و کمبودهای خانوادگی است که متوجه سایر اعضای خانواده نیز می شود. در اثر همین نواقص است که فرزندان تحت شرایط خاص در معرض فساد و تباهی قرار می گیرند و به تدریج به سوی بزهکاری سوق داده می شوند. در درون خانواده نیز، در مقایسه با سایر اعضا، مادران بیشترین و مؤثرترین نقش را در صلاح و فساد فرزندان دارند؛ چرا که در این رابطه از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:

«السعید من سعد فی بطن امه و الشقی من شقی فی بطن امه.»[26]

سعادت و شقاوت هر کس از زمانی شروع می شود که در رحم مادر زندگی می کند.

گفتار چهارم: راهکارهای مقابله با شیوع طلاق
الف) راهکارهای فردی
1- کفو و همسان بودن
از شرایط مهم ازدواج، همسان بودن است. زن و مردی می توانند در کنار همدیگر زندگی سعادتمندی را آغاز کنند که از نظر ظاهر و باطن به هم شباهت داشته باشند. قرآن در این زمینه می فرماید: «و الطیبات للطّیبین و الطیبون للطیبات»[27] زنان پاک، از آنِ مردان پاکند و مردان پاک از آن زنان پاک.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

«انکحوا الاکفاء و انکحوا منهم و اختاروا لنُطِقکم.»[28]

زمینه ازدواج هم کفوها را فراهم کنید و با همسان خود ازدواج کنید. و آنان را برای به وجود آمدن فرزندان شایسته به عقد خود در آورید.

اولین مسأله در همسان بودن، ایمان و دیانت است. چه بسا زن و مردی که هر دو مسلمانند، ولی یکی مؤمن و دیگری بی ایمان است.

دومین مسأله، داشتن تقوا است که در جنبه های رفتاری، رعایت حقوق متقابل، در برخورد با همسر و سایر افراد خانواده و نحوه اداره و تدبیر زندگی نمود می یابد.

سومین مسأله، داشتن عقل و هوش است. در اسلام در مورد سطح هوشی توصیه شده است که همسری انتخاب کنید که توان عقلانی و شناخت زیادی داشته باشد.

در روایات است که برای پسرانتان از احمقها که بهره هوشی کمی دارند، انتخاب نکنید. البته احمقها چند گونه اند: اول کسانی که بهره هوشی کمی دارند. گاه ممکن است کسی هوش معمولی داشته باشد، ولی قدرت تجزیه و تحلیل و قدرت حل مشکل و تفکر نداشته باشد؛ دوم کسانی که قدرت بحران شکنی ندارند و بعد عاطفی آنان معمولاً به توانهای شناختی آنها غلبه دارد و تصمیمات شتابزده و اضطراب انگیز می گیرند. بنابراین شایسته انتخاب نیستند.

2- جلوگیری از ازدواج در سنین پایین
درباره ازدواج در سالهای پایین، دشواریها و گرفتاریهایی چند مطرح گردیده که به طرح و بررسی آن می پردازیم.

- پیامد جسمانی؛ آمیزش در سنین پایین، به سبب آن که هنوز اندامهای جنسی دختر نوجوان کاملاً رشد نیافته به وی آسیب وارد می کند.

- پیامد روانی؛ برخی می گویند با توجه به دگرگونیهای روانی در سن نوجوانی، ازدواج در سن پایین، سبب ضرر بر عروس نوجوان می شود. اما مخالفان افزایش سن ازدواج بیان می دارند: به نظر می رسد که با توجه به دگرگونیهای خاص دوران نوجوانی، این ایراد چندان منطقی نباشد. از نظر روانی، نوجوان در این دوران دارای احساسات جنسی و میل جنسی شدید است و از طرفی گروه همسالان برای او نقش مهمی دارند. او می کوشد تا هویت مستقل برای خویش کسب کند و نیز دارای آشفتگی و هیجانهای روحی است. ازدواج برای چنین فردی می تواند مفید باشد. نیاز جنسی او را تأمین می کند، هویت مستقلی به عنوان بانوی خانه برای او فراهم می سازد و آشفتگی روحی او را تسکین می دهد.

در گذشته دختران را از سنین پایین آموزش می دادند که چگونه از کودک نگهداری کنند و خانه داری نمایند. به همین جهت دخترانی که در سنین پایین ازدواج می کردند، بسیاری از اوقات ازدواج موفقی داشتند؛ ولی اکنون برخی دختران که در سن بالا نیز ازدواج می کنند - به سبب آن که هیچ گونه آموزشی برای ورود به کانون خانواده نمی بینند - مشکلات زیادی دارند. بی گمان، آموزش دختران حتی در اوان نوجوانی، می تواند توانایی همسرداری مناسب و نگهداری و تربیت کودک را در او پدید آورد.[29] بنابراین، جوانان علاوه بر بلوغ جنسی باید به بلوغ فکری نیز رسیده باشند و آمادگی لازم را از هر جهت برای ازدواج داشته باشند.

3- راهکارهای مناسب برای شناخت متقابل
وقتی قرار است دو نفر یک عمر با یک دیگر زندگی مشترک داشته باشند، باید دیدگاههای مشترک، سلیقه های متناسب با هم و افکار و اخلاق و روحیاتی که به یک دیگر نزدیک بوده، داشته باشند و حساسیتهای خانوادگی از دو سوی مورد توجه باشد. مگر نه این که ناسازگاریهای اخلاقی، اغلب پس از ازدواج و برآورده نشدن برخی توقعات متقابل یا ناهنجاریهای رفتاری زوجین یا فامیلهای آنان بروز می کند! شناخت قبلی و پرس و جوهای پیش از عقد و کسب آگاهی از ویژگیها و مشاوره با دیگران، راهی برای پیشگیری از بروز اختلافات است.

ب) راهکارهای خانوادگی
1- رفع اختلافات از طریق بزرگان فامیل
یکی دیگر از فرامین اسلام در جهت محدود کردن طلاق و جلوگیری از وقوع آن، که متأسفانه در جوامع اسلامی فراموش شده است، لزوم رجوع اختلافات زناشویی به حکمیت است. این حَکم ها باید از بین خویشاوندان طرفین و نزدیکان آنها باشند، تا دامنه اختلافات به خارج از محیط خانواده کشانده نشود؛ زیرا اختلافات خانوادگی، همین که از حدود خانواده تجاوز کرد، باعث می شود، زن و مرد اعتماد قبلی را از دست داده و محبت و دوستی که لازمه زندگی زناشویی است، از بین برود. به همین جهت، خداوند در قرآن کریم می فرماید:

«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَینِهِما فَابْعَثُوا حَکماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یرِیدا إِصْلاحاً یوَفِّقِ اللّهُ بَینَهُما»[30]

آیه مذکور، اهمیت اصلاح و جلوگیری از جدایی و اختلاف را با نکته ای بس لطیف یادآور شده است و می فرماید: خداوند توفیق خود را شامل حال داورانی خواهد کرد که قصد اصلاح داشته باشند.

2- نداشتن توقع بی جای اطرافیان
اطرافیان باید بدانند که نباید بدون اجازه زن و مرد جوان، وارد حریم زندگی آنها شوند. اگر یک مادر، پسرش را برای مرد بودن و شوهر بودن، درست تربیت کرده باشد، دیگر نباید بعد از ازدواج در زندگی او دخالت کند. پدر و مادر باید فکر کند که پسرش بعد از ازدواج وظایف دیگری هم دارد. همچنین زن باید فکر کند که پدر و مادر شوهرش نهالی را بزرگ کرده و آن را به میوه دهی رسانده است و باید از او تقدیر کند.

دخالتهای بی جا در زندگی زوجین از سوی فامیل هر دو طرف (مرد یا زن) ناپسند و غلط است؛ ولی دلسوزیهای صادقانه و اظهار نظرهای دلسوزانه و از سر صدق و خیرخواهی - نه دو به همزنی و انتقام گیری و تلافی کردن و... - لازم و کارساز است و خلأ کمبود تجربه را در زندگیهای مشترکی که تازه پاگرفته اند، پر می کند.

ج) راهکارهای اجتماعی
1- برگزاری دوره های مناسب آموزش قبل از ازدواج
ایجاد واحدی آموزشی در دبیرستان که موضوعاتی چون آیین زندگی و سازگاری و تکامل را آموزش دهد، بسیار کارساز است. باید انگیزه های ازدواج، انتخاب و گزینه های مورد نظر را به جوانان آموزش داد.

2- آموزش حقوق زوجین
تدوین و ارائه آموزشهای عمومی و رسمی حقوق زوجین به نسل جوان، برای آشنایی و آمادگی قبول مسؤولیت وظایف خود در خانواده می تواند در استحکام و دوام آن مؤثر باشد.

3- مشاوره رایگان
ایجاد و توسعه مراکز مشاوره و راهنمایی مخصوص خانواده، متشکل از کارشناسان علوم دینی، روان پزشکان و مددکاران اجتماعی، راهگشا خواهد بود.

تلویزیون و تأثیر آن بر انحلال خانواده
در جامعه شناسی معمولاً چهار عامل اصلی برای جامعه پذیری در نظر گرفته می شود. خانواده، مدرسه، گروه همسالان و وسائل ارتباط جمعی. وسائل ارتباط جمعی مثل روزنامه، مجله، کتاب، تلویزیون، رادیو، سینما، ویدئو و... ابزار مهمی هستند که در جامعه پذیری افراد نقش مؤثری ایفا می کنند.

رسانه های جمعی معرفی کننده الگوها، نقشها، دیدگاه ها و چگونگی روی آوردن به سبکهای مختلف زندگی می باشند، که ممکن است افراد جامعه به طریق دیگر هرگز به آنها دسترسی پیدا نکنند. تغییرات هنجاری و ارزشهای اجتماعی به سرعت در رسانه های گروهی منعکس می شوند و ممکن است به آسانی توسط مردمی که به نحو دیگر ممکن نبود به آنها دسترسی پیدا نمایند، پذیرفته شوند.

تأثیر این رسانه ها به قدری زیاد است که برخی از جامعه شناسان از امپریالیسم رسانه ای سخن به میان آوردند و به ایجاد یک امپراتوری فرهنگی اشاره می کنند، که کشورهای جهان سوم بویژه، در برابر آن آسیب پذیرند؛ زیرا منابع لازم را برای حفظ استقلال فرهنگی خود در اختیار ندارند.

بنابراین امپریالیسم رسانه ای با هدف یکسان سازی فرهنگی در کشورهای مختلف، در جهت تحقق اهداف خود تلاش می نماید تا آنچه را در کشور خود مرسوم است به سایر کشورها سرایت دهد.

از بین رسانه های گروهی، رادیو و تلویزیون نقش مهمی در ترویج فرهنگهای مختلف، بویژه غربگرایی دارند. البته باید توجه داشت که تأثیر تلویزیون بیشتر از رادیو است.

آمار رو به ازدیاد طلاق و فروپاشی خانواده در غرب و گرایش به خانواده های تک والدی و یا همجنس گرایی، گویاترین کارنامه برای تزلزل ارکان خانواده در فروپاشی بنای رأفت، عطوفت و مودت در زندگی غربیهاست.

متأسفانه هر چه فرهنگ کشورهای دیگر در جامعه ما گسترش یابد، آمار فروپاشی و انحلال خانواده هم افزایش می یابد. ازدیاد روز افزون پخش فیلمهای آمریکایی از شبکه های مختلف سیما با گرایشهای فمنیستی که در آن زنان و دختران با ظاهری فریبنده و دور از حیطه خانواده و آزاد از هر قید و بند به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و حتی به نقشهای غیر متعارف مشغولند، همچنین پخش برخی فیلمهای داخلی که ندانسته به جنگ با خانواده سنتی برخاسته اند، تأثیر بسزایی در پذیرش فرهنگ آنان و بالطبع ازدیاد طلاق را به دنبال دارد. بنابراین با توجه به تأثیرات تعلیمی و تبلیغی رادیو و تلویزیون، این دستگاه ها می توانند وسیله ای برای ستیز با فرهنگ بیگانه یا ترویج آن باشند.

رسانه ها می توانند با استفاده از حوزه های فکری و کانونهای اندیشه در ارتقای سطح فرهنگی، دانش اجتماعی و زدودن فقر اطلاعات حقوقی و غیرحقوقی خانواده ها، نقش مهم داشته باشند.

باید مسؤولین امر (صدا و سیما) در مرحله اول با سیاستگذاری صحیح در جهت کنترل فیلمهایی که نه تنها در قالب پیامهای ارزشی در جهت آموزش برای داشتن یک خانواده متعادل، گام بر نمی دارد، بلکه به اختلافات خانوادگی نیز دامن می زند و در یک کلمه مروج فرهنگ غرب هستند چاره ای اساسی بیندیشند و با ارائه الگوهای موفق فرهنگی و اجتماعی از زنان در عرصه های مختلف زندگی در گسترش فرهنگ پاسداری از حفظ کیان خانواده بکوشند.

پی نوشت ها:

[1] علی اکبر دهخدا، لغت نامه، واژه طلاق.

[2] ابن منظور، لسان العرب، ماده طلاق.

[3] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، کتاب طلاق، ص 274.

[4] سید مصطفی محقق داماد، بررسی فقهی ـ حقوق خانواده، ص 379.

[5] شیخ مفید، المقنعه، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1410 ق.، ص 530.

[6] محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 5، ص 547.

[7] همان.

[8] محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 7، ص 267.

[9] شهید مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، صص 312ـ311.

[10] همان، ص 315.

[11] عزت الله عراقی، حقوق زناشویی در اسلام، ص 20.

[12] مجله پیام زن، بهمن 82، صص 50 و 143.

[13] محمدبن حسن حر عاملی، پیشین، ج 14، ص 31.

[14] علامه محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 373.

[15] همان، ج 103، ص 232.

[16] محمد بن محمد بن نعمان مفید شیخ مفید، ارشاد مفید، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ص 141.

[17] مهدی کی نیا، عوامل اجتماعی طلاق، صص 26-25.

[18] علامه محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 103، ص 232.

[19] علی مشکینی، ازدواج در اسلام، ترجمه احمد جنتی، صص 77-74.

[20] هدایت الله ستوده، آسیب شناسی اجتماعی، ص 209.

[21] سید محمدتقی مدرسی، تصویری نو از روابط خانواده در قرآن، فصلنامه شورای فرهنگی - اجتماعی، 1379، شماره9، ص 55.

[22] آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، صص 432-431.

[23] اکرم حیدری، بلوغ - مشکلات روانی جوانان و نوجوانان، افت تحصیلی، صص 70-69.

[24] ادوار تایبر، بچه های طلاق، مترجم توراندخت تمدن، ص 93.

[25] حسن نیک چهره محسنی، روان شناسی رشد، ص 182.

[26] محمدرضا قره بگلو، روانشناسی و مسائل نوجوانان و جوانان.

[27] نور / 26.

[28] علامه محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 103، ص 232.

[29] مجله پیام زن، سال هشتم، شماره 2.

[30] نساء / 35.

نظر شما