اولین مقابله ی ترکان و اعراب در دره ی جیحون به روایت طبری
مجله تاریخ اسلام نهم دیماه سال 1383 شماره بیستم
نویسنده : کتابچی زکریا - فهیمه مخبر دزفولی1
چگونگی ورود ترکان به عالم اسلام از موضوعات قابل توجه تاریخی است. اعراب پس از فتح ایران به سوی ماوراءالنهر تاختند و روند پیشروی آنان در سرزمین های ترکان در دوره ی امویان تکمیل شد. این مقاله به بررسی اولین رویارویی ترکان و اعراب در روزگار خلیفه ی دوم پرداخته و فضای فرهنگی حاکم بر این رویارویی را ترسیم کرده است. این مقابله آغاز تعاملات مذهبی، اجتماعی و سیاسی بین ترکان و اعراب بود که تا سلطه ترکان بر تمام جهان اسلامی در قرون بعدی تداوم یافت.
به جز اشعاری چند متعلق به شعر عربی قبل از اسلام که چشم اندازی از نظریات در مورد ترکان بیابانگرد در جامعه عربی در اختیار ما می نهد2 و تعدادی حدیث که در کتب حدیث معتبر ضبط شده است.3 ارتباطات اولیه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که احتمالاً بین اعراب و ترکان در طول دوران قبل از اسلام و صدر اسلام وجود داشته به صورت یک ابهام باقی مانده و موضوع مهمی است که در صفحات تواریخ عمومی توضیح داده نشده است.
هر چند ممکن است، عوامل مؤثری مانع توسعه ی ارتباط اولیه بین این دو ملت 4 شده باشد، شواهد مضبوطی در ادبیات اسلامی وجود دارد که مربوط به اولین دیدار اعراب و ترکان در اطراف مَرو است. مرو پایگاه نظامی ثابت اعراب بود که برای تهاجمات بعدی به آسیای میانه در شرق (خراسان) تأسیس شد و این زمانی بود که دولت کوچک اسلامی در مدینه در روزگار عمر، تبدیل به یک دولت قدرتمند شده بود.
بسیاری از منابع، خصوصاً طبری، مورخ بزرگ عرب، شرح کامل و جذابی از اولین مقابله ی پادشاه ترکان «خاقان» برضدّ فرمانده عرب، احنف بن قیس در دره ی جیحون (نزدیک مرو 22ه / 642م) ارائه می دهد. قبل از اینکه مطالعه ی دقیق واقعه را از طریق طبری دنبال کنیم، شرح فعالیت های نظامی اعراب در ایران، ما را در فهم موضوع کمک می کند.
با وفات پیامبرصلی الله علیه وآله (632م) اسلام، دین مسلّط در بخش جنوبی شبه جزیره ی عربستان شد. دوران ابوبکر، اولین خلیفه از خلفای راشدین تنها دو سال طول کشید و این دوران خلافت در دفع تهاجم رؤسای قبایل و تلاش برای توقف جنگ های داخلی و حرکات ارتداد، پایان یافت.
هنگامی که عمر با آخرین توصیه های مؤکد ابوبکر، به خلافت رسید (634 - 644م)؛5 مراکز آشوب در میان سران قبایل خاموش شد، دولت نوبنیاد اقتدار یافت و آرامش و ثبات سیاسی - اجتماعی مانند روزگار پیامبرصلی الله علیه وآله به شبه جزیره ی عربستان بازگشت. بنابراین، دلیلی برای تأخیر در سلطه برکشورهای همسایه چون بیزانس و ایران که پیامبر در زمان حیات خود به فتح آنها مژده داده بود، وجود نداشت.
در واقع، سپاهیان مسلمان عرب در چند محور جهان قدیم، شامل غرب، شمال و شرق تحت رهبری فرماندهانی توانا پیشرفت کردند و پیروزی های مهمی خصوصاً بر ارتش بیزانس در سوریه و مصر و هم چنین ایران در دوره ی عمر، کسب کردند. مسلمانان پس از کسب یک پیروزی بزرگ بر لشکر بیزانس 6 در سوریه، با کسب اجازه از مدینه راهی ایران شدند.
اعراب با اعتقاد و الهام جدید اسلامی، لشکر شکوهمند ایران را در نبرد مشهور قادسیه (630م) شکست دادند و در سال بعد، در جلولا (631م) آنان بخشی 7 از ایران، شامل گذرگاه سوق الجیشی کوه های زاگرس در داخل کشور را اشغال کردند. آخرین پادشاه ایران، یزدگرد سوم، لشکر بزرگ دیگری برای مقابله با اعراب به نهاوند فرستاد تا تاج و تخت خود را نجات دهد. این نبرد، بار دیگر با پیروزی درخشان اعراب پایان یافت (642م) که دروازه های ایران را کاملاً به روی ایشان گشود.
اعراب از جانب دیگر، تحت نظر فرمانده ی بزرگ، احنف بن قیس به پیش رفتند و سراسر شمال ایران را فتح کردند.8 ربعی بن عامر در یک غزل به این موفقیت نظامی اعراب اشاره می کند:
و بلخ و نیسابور قد شقیت بنا
و طوس و مرو قد ازرنا القنابلا
انخنا علیها کورة بعد کورة
نفضهم حتّی احتوینا المناهلا
فلله عین من رأی مثلنامعا عذاة
ارزنا الخیل ترکاً و کابلاً
بلخ و نیشابور توسط ما، سقوط کردند و طوس و مرو با تاخت و تاز ما، خراب شدند. شهر به شهر هجوم آوردیم و در هر یورش آنها را متفرّق کردیم و در پایان، تمام مناطق سرنوشت ساز را تسخیر کردیم. منظره ی عجیبی بود، ما هر کدام حمله می کردیم و ترکان 9 و کابلی های سواره بر اسب را غارت می کردیم.10
آنها سرانجام به دولت کهنسال ایران خاتمه دادند و به این ترتیب، مرز امپراتوری نوبنیاد و اسلامی از جانب شرق تا رود جیحون گسترش یافت و رود جیحون به عنوان «مرز رسمی»11 پذیرفته شد، همان طور که خط دفاعی طبیعی بین ترکان و ایرانیان از زمان های دور وجود داشت. قطعاً ماوراءالنهر یا ترکستان سُفلی به عنوان منطقه ی عبور مهاجمان ترک صحراگردی که به طرف آسیای میانه می آمدند حتی قبل از ترکان سلجوقی و عثمانی مطرح بود.
حال، اعراب همسایه ی ترکان شده بودند و خودشان را برای هجوم به آن طرف رود مشهور جیحون در مسیر سرزمین های ترکان آماده می کردند. قبل از اینکه، حمله اعراب و سلطه بر آسیای میانه را از دیدگاه ترکان مورد نقد قرار دهیم،12 شرحی روشن از آغاز تماس بین این دو ملت که البته کل جزئیات سیاسی و تاریخی فیزیکی جهان را تغییر داده ارائه می شود.
بدین منظور، لازم است مکاتبات سیاسی بین خلیفه عمر و سردار او در شرق، احنف بن قیس در شروع این وقایع مطرح شود. بر طبق روایات مشروح در منابع اسلامی خصوصاً طبری، احنف بن قیس پس از تکمیل عملیات نظامی خود در شمال ایران، نامه ای به مدینه فرستاد و اطلاعات کاملی درباره ی فتوحاتی که او در شمال شرقی امپراتوری تازه تأسیس مسلمانان به دست آورده بود، ارائه کرد. او هم چنین به طور غیرمستقیم تلاش کرد که اجازه رسمی مدینه را برای پیشروی به سوی ترکستان کسب کند.
به طور یقین، عمر از اینکه اطلاعات کافی درباره ی سلطه نظامی سپاه مسلمانان در شرق و اقدامات درخشان آنان بدست آورد، خوشحال بود. بر طبق نظر مورخ بزرگ، طبری نامه ی احنف، چنان عمر را هیجان زده کرد که او ناگهان فریاد زد «او احنف است»، کنیه اش «آقای مردم مشرق» شد! (سید اهل المشرق).13 اما می شود، فهمید که این شادی و هیجان خلیفه، بسیار کوتاه بود، خصوصاً وقتی که این هیجان موقت، جای خود را به قضاوتی واقعی داد. به نظر می رسد حتّی او عمیقاً در مورد این پیروزی های درخشان در شمال ایران و مجاورت با ترکان در آینده نگران بود. او نتوانست اندوه خود را پنهان کند و صراحتاً به همراهانش گفت: «من آرزو می کردم هرگز لشکری به خراسان نفرستاده بودم و ای کاش رودخانه ای از آتش بین ما قرار داشت».14
ما از روایات طبری در می یابیم که بعد از بهبودی اوضاع، عمر بار دیگر نامه ای به سردارش احنف نوشت و به او دستور داد که پیشروی در مشرق و در مسیر ترکستان را متوقف کند و گفت: «اما بعد فلاتجوزن النهر و اقتصر علی مادونه و قد عرفتم بای شی ء دخلتم علی خراسان فداوموا علی الذی یرم لکم النصرو ایاکم ان تعبر و افتنفضوا».
«هلا، از رود جیحون فراتر نروید و به این سوی آن بسنده کنید، می دانید که شما چرا به خراسان وارد شده اید، پس بر آن بمانید تا پیروز بمانید. اگر شما این کار را انجام دهید، پیروزی برای شما باقی خواهد ماند. من تکرار می کنم از رود جیحون عبور نکنید، وگرنه پراکنده می شوید.»15
به احتمال زیاد، خلیفه چنین نامه ی جالبی را نوشت تا اصول سیاست خارجی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله را که در حیات خود بنیان نهاد، دنبال کند. پیامبرصلی الله علیه وآله در طول حیات خود توصیه می کرد که نسبت به ترکان بر مبنای «تجاوز نکردن» و «به خشم نیاوردن» آنان،16 رفتار کنید! در کنار احادیث بسیاری که از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده است، حدیثی در سنن ابن داوود (یکی از شش مجموعه ی حدیثی معتبر) ثبت شده است.
قال النبی صلی الله علیه وآله: «دعوا الحبشة ما ودعوکم و اترکو الترک ما ترکوکم»
حبشیان را تَرک کنید تا زمانی که شما را تَرک می کنند و تُرکان را رها کنید، تا زمانی که شما را رها می کنند.17
نه تنها عمر، بلکه بسیاری از رهبران مسلمان و فرماندهان از جمله خلفای اموی مانند معاویه، مؤسس سلسله ی امویان و عمربن عبدالعزیز، چنین سیاستی را برضد ترکان داشتند و بنا به توصیه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، به جای اینکه آنها را خشمگین و راهی میدان های جنگ کنند؛ با آنان با احتیاط رفتار می کردند.
به دلیل محدودیت موضوع اصلی، لزومی ندارد که این مطلب را با جزئیات بیشتر به بحث بگذاریم، امّا می توانیم نظریات بسیار جالبی را در روایاتی که توسط جاحظ در کتاب ارزشمند وی بنام «فضائل الاتراک» درج شده است، بیابیم که حاکی از استفاده ی چنین سیاستی توسط رهبران اصلی عرب در اولین تلاش های آنان برضد ترکان است. هر چند تحولات و روابط بعدی بیشتر با این نظریه ی اساسی، خصوصاً هنگامی که اعراب در دوره ی امویان سعی در تسخیر آسیای مرکزی داشتند، فاصله گرفت و بیانگر رفتار افراطی آنان با غیر عربها خصوصاً ترکان می باشد. قتیبة بن مسلم، یزید بن مهلّب و بسیاری دیگر از دولت مردان اموی در خراسان، بین ترکان و سایر ملتها تبعیض قائل می شدند.18
جاحظ به ما می گوید که برای نمونه، یزید بن قتاده در طول کشمکش با ترکان، این گفته ی عمر را به سربازان عرب یادآوری کرد که آنان را هشدار داده بود: «ترکان دشمنانی خشمگین اند» و مانع از حمله ی اعراب به ترکان شد.19 در حکایتی دیگر، جاحظ می گوید هنگامی که حمزة بن آذرک، والی بخشی از خراسان بود، یک گروه سواره نظام ترک به او حمله کردند. حمزه بن آذرک قوی تر از آن ترکان بود، اما سربازانش را از جنگیدن با آنان باز داشت و گفت:
«اگر آنها تمایلی به جنگ ندارند، جنگ را آغاز نکنید، چون در حدیث آمده است که تا زمانی که شما را رها کرده اند، آنها را تنها رها کنید.»20
در پایان این مقاله، خواهیم دید که احنف بن قیس «سید اهل المشرق» فاتح شمال ایران 21 و سردار مقتدر خلیفه ی دوم، زمانی که خاقان پادشاه ترکان در مرز ظاهر شد، همین سیاست «تجاوز نکردن» و «خشمگین ننمودن» را نسبت به ترکان در پیش گرفت.
این بسیار جالب است که جاحظ، دانشمند بزرگ عرب که دلاوری سربازان ترک را می ستاید، توسط رهبران متعصّب عرب در طول دوره ی معتصم (842م -822م) بنیانگذار سپاهیان حکومتی ترک مستقر در بغداد و بعداً در سامرّا، مورد حمله قرار گیرد، در حالی که او از تفوّق روحیه ی نظامی ترک در مقایسه با دیگر گروه های متعلق به سایر ملتها در ارتش خلیفه دفاع می کرد. او نیز22 این حدیث را یادآوری می کرد و می گفت: «حدیث پیامبراکرم صلی الله علیه وآله نصیحتی به تمام اعراب است. راه درست برای ما این است که با آنان صلح آمیز زندگی کنیم و جنگ را کنار بگذاریم. چه می اندیشید در مورد ملتی که حتّی هنگامی که اسکندر بزرگ، بعد از تسلّط23 بر جهان، ترکان را دید به آنان نزدیک نشد و گفت: «آنها را تنها رها کنید» و آنها را «ترک» نامید.24
بگذارید، برگردیم و تحلیل روایات طبری را در ارتباط با نامه ی مهّم عمر به سردارش احنف بن قیس ادامه دهیم.
اتفاقات مهم دیگری بعدها رخ داد که آشکارا نشان داد که عمر در امور دولت چقدر دوراندیش بوده است. این نامه فوری را به احنف نوشت و او را از تدارک یک حمله جدید به سرزمین ترکان بازداشت.
در واقع، به دنبال شکست نهایی نهاوند که اقتدار (دولت) ایران از بین رفت و ثروت و منابع مالی آن تاراج شد، یزدگرد سوم - نامه هایی به فرمانروایان همسایه از جمله پادشاه ترک، «خاقان» حاکم محلی سغدیا و پادشاه چین(China) نوشت و از آنان برای خطری که از قلب بیابان عربی برخاسته بود، تقاضای کمک کرد. اگر ما این نوشته را به منزله ی یک واقعیت ثبت شده بپذیریم، طبری روایت می کند که یزدگرد، کشورش را به دنبال این پیروزی عرب ها، رها کرد و به خاقان در ترکستان سُفلی پناهنده شد.25
به هر حال، پس از انقراض دولت کهن ایران، اعراب به تهدید بزرگی برای ترکان تبدیل شدند و شروع به تهدید حاکم محلی ترک بخارا و سمرقند کردند. بنابراین لازم بود به یزدگرد سوم، پاسخ دهند و او را در عقب نشینی اعراب به مواضع شان کمک کنند. به این منظور خاقان، لشکر بزرگی را از فرغانه 26 که مرکز اصلی ترکان در آسیای مرکزی بود و از مردم محلی ترکستان سُفلی (اهل الصغد)27 گرد آورد و از طریق دره ی جیحون وارد ایران شد و با یزدگرد به طرف بلخ که پادگان نظامی نوبنیاد اعراب در ایران بود، راه افتاد.
اخبار پیشروی خاقان به طرف ایران، اعراب را پریشان کرد و هراسی در میان سربازان کوفی ساکن در بلخ ایجاد کرد. آنها به سرعت شهر را ترک کردند و به لشکرگاه نظامی اعراب مستقر در مرو پیوستند. خاقان با مشاهده وحشت و عقب نشینی از بلخ به جانب مرو پیشروی کرد. در این هنگام بسیاری از ایرانیان بومی در بلخ و شهرهای مجاور آن به لشکر خاقان پیوستند.28 تعداد سربازان او توسط طبری ثبت نشده است، اما شکی نیست که در مقایسه با اعراب، زمانی که ناگهان در مرو ظاهر شدند، او لشکر بسیار بزرگی داشت.
زنگ های خطر دوباره برای اعراب به صدا درآمد، برای اینکه جنگ بین مردم صحراگرد آسیای مرکزی و اعراب اجتناب ناپذیر شده بود. اما اگر اعرابی که قبلاً از سرزمین های مادری خود جدا شده بودند از حمایت مردم بومی محروم می شدند، توسط ترکان شکست می خوردند، امکان داشت تمام ایران را رها کنند. اگر یک بار مقاومت آنها توسط نیروی متحد ترک - ایرانی شکسته می شد، توقف عقب نشینی آنها غیر ممکن می نمود و قطعاً می رفت که بخش شرقی امپراتوری اسلامی از هم پاشیده شود.
در این موقعیت دشوار، روشن شد که هر تصمیم و عملکردی توسط احنف اخذ شود، سرنوشت آینده اعراب را رقم خواهد زد. احتمالاً برای اولین بار در تاریخ درگیری آنان، اکنون ایرانیان و ترکان در کنار هم و بازو به بازو برضدّ دشمن مشترک و جدیدشان یعنی اعراب بودند تا آیا اعراب را از ایران بیرون کنند و به بیابان های عربی باز گردانند و یا پادشاه ترک، خاقان یکباره برگردد و در یک تصمیم ناگهانی، یزدگرد سوم را در میدان جنگ تنها رها کند و با سپاه خود به داخل خاک ترکستان بازگردد که سرانجام، پادشاه ترک خاقان، راه دوم را انتخاب کرد.
از طرف دیگر بر طبق روایات طبری، احنف بن قیس سردار مسلمانان، قاطعانه عمل کرد تا بر تهدید جدید ترکان غلبه کند. او به نوعی راهبرد دفاعی برضدّ دشمنانش دست زد و سربازانش را به گونه ای مستقر کرد که از موقعیت جغرافیایی نهایت استفاده را ببرد. کوه ها برای نگهداری از پشت سرشان و رودخانه در جلو، نوعی پوشش امنیتی ایجاد می کرد که حمله احتمالی ترکان را متوقف می ساخت.
در همان صبحگاه او سربازانش را جمع کرد و برای آنها خطبه ای کوتاه و موعظه ای مؤثر خواند که روحیه ی آنان را تقویت و احساس مذهبی شان را بر انگیخت، کاری که بسیاری از فرماندهان بزرگ، قبل از شرکت در جنگ انجام می دهند. بنابر منبع ما، طبری، او گفت:
تعداد شما بسیار کم و دشمن بسیار بزرگ است. این واقعیت نباید شما را نگران کند، چون «چه بسا در موارد متعددی اتفاق افتاده که لشکری کوچک یک لشکر بزرگ را با کمک خداوند شکست داده، و خداوند با آنهایی است که پایداری کنند».29 حال از اینجا حرکت کنید و به طرف کوه ها بروید، بگذارید آنها از پشت سر، شما را بپوشانند و بگذارید رودخانه بین شما و دشمنتان فاصله باشد. پس شما می توانید با آنها بجنگید در حالی که آنها روبه روی شما هستند.30
در همین زمان، او شروع به استفاده از ماشین تبلیغات به طرز مؤثری نمود تا اثبات کند که او نمی خواهد با ترکان بجنگد تا زمانی که جنگ اجتناب ناپذیر شود. او اشاره کرد که خلیفه عمر توصیه نموده که از جیحون عبور نکنند و وارد سرزمین های ترکان نشوند. در آغاز خاقان سردار بزرگ، این نوع اخبار را باور نمی کرد و گمان می کرد که این تنها یک شایعه و یا یک حیله است که توسط اعراب به کار می رود تا سربازان او را اغفال کنند. اما وقتی پس از چند روز، اعراب در مقابل چند حمله ی ترکان هیچ حرکتی نکردند، پادشاه ترکان بر آن شد که به این تبلیغات اهمّیت دهد. اما برای احنف، این موقعیت سخت و نامطمئن زمان زیادی طول نکشید.
هنگامی که احنف خود را در مسائل و پرسش های بسیاری دید که حاکی از موقعیت سختی بود که در آن واقع شده بود، قبل از هر زمانی که منتظرش بود، سرنوشت بار دیگر به او لبخند زد.
از داخل ترکستان، اخبار تحولات مهمی رسید که چینی ها میان رؤسای قبایل محلی، برضد خاقان و ریاست او خشم و مزاحمت ایجاد کرده بودند. تجارب گذشته به ترکان آموخته بود که چینی ها به مراتب خطرناکتر از دشمنان حاضر (عرب ها) هستند. در نتیجه، خاقان یک ملاقات اضطراری با فرماندهان نظامی اش انجام داد و بعد از ارزیابی موقعیت، گفت:
«ماندن ما طولانی شد و این مردم (عرب ها) مواضع سوق الجیشی را تسخیر کرده اند که هیچ لشکری قبلاً نکرده بود به این ترتیب، معتقدم که هیچ سودی از جنگیدن با آنها نصیب ما نخواهد شد، پس مجبوریم اینجا را ترک کنیم».31
آنها تصمیم گرفتند تا میدان جنگ را در یک شب مناسب، مخفیانه ترک کنند و به ترکستان برگردند و به حمله ی چینی ها پاسخ دهند. عرب ها بسیار شگفت زده شدند. آنها صبحگاه برخاستند و تمام میدان جنگ را خالی یافتند. نتیجه گیری سریع آنها این بود که خاقان از مرو به سوی بلخ رفته است. وقتی گزارش این خبر به احنف رسید، سرداران فروتر او برای تعقیب خاقان و انجام عملیاتی سریع لشکر را تحریک می کردند، در حالی که نظر احنف متفاوت بود. او عاقلانه گفت: «شما در جای خود بمانید و بگذارید آنها بروند»32 زمان این حادثه تاریخی آن گونه که طبری ثبت کرده است و به عنوان نقطه ی برگشت در تاریخ ترکان محسوب می شود به سال (22ه / 622م) است.
در حقیقت مردم قهرمان آسیای مرکزی، ترکان و فرزندان سخت سر بیابان های عربی، عربها، برای اولین بار در تاریخ طولانی شان در اطراف رودخانه ی جیحون همدیگر را ملاقات کردند و به مبارزه طلبیدند. این آغاز مداخلات مذهبی، اجتماعی و سیاسی بین ترکان و اعراب بود که جریان کلی تاریخ جهان قدیم را تغییر داد و تا سلطه ی ترکان بر تمام جهان اسلام، تداوم یافت.پی نوشت ها: 1. عضو هیئت علمی و دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران. 2. مقاله حاضر، نوشته زکریا کتابچی، نویسنده ترک است. این مقاله در شماره 32، مجله تاریخ از انتشارات دانشکده ادبیات دانشگاه استانبول، به زبان انگلیسی چاپ شده است. اگر چه در متن انگلیسی آن غلطهای فراوانی وجود دارد که بیانگر عدم تسلط کامل نویسنده به زبان انگلیسی است، اما عنوان مقاله و روش بررسی آن قابل توجه است. البتّه بدان شرط که از بعضی تحلیل های جانبدارانه ی ترکی نویسنده چشم پوشی شود. آدرس کامل مقاله عبارت است از: The first challange of the Turks against the Arabs in the oxus valley according to the narration of At-tabari, Zekeriya kitapci, Tarih Degrisi, Istanbul universities, Edebiyat Fakدlties, ord. prof.j.Hakki uzun carsili, March, 1979. S. 32. از استاد گرانقدر و نکته بین جناب آقای دکتر هادی عالم زاده که بزرگوارانه بر مترجم منت نهاده و ویرایش علمی متن را پذیرفتند، صمیمانه سپاسگزارم. بدیهی است نواقص احتمالی بر عهده مترجم است. 3. ر.ک: اثر نویسنده «تحولات اقتصادی اجتماعی در سلطه عربی بر آسیای مرکزی» (زیر چاپ). 4. ر.ک: البخاری، مسلم و سنن ابن داوود و سنن ابن داود، فصل اختصاصی «باب فی قتال الترک» در این کتب مشهور، شما احادیثی می یابید که خصوصیات ظاهری و فیزیکی ترکان را وصف می کند و نیاز به یک بررسی انتقادی دارد. 5. موانع اصلی که تحولات در روابط سیاسی و اجتماعی ترکان و اعراب را متوقف کرد، خصوصاً در طول دوره ی قبل از اسلام، عبارت است از جدایی جغرافیایی شبه جزیره ی عربستان از قاره آسیا و بیشتر دوری آن از راه های مهاجرت های تاریخی ترکان است. از جانب قدرت های خارجی عربستان همواره دست نخورده باقی ماند (رابطه ترکان و اعراب همیشه غیرقابل ارزیابی بود.) 6. عربستان اکنون تحت حمایت ابوبکر، به وسیله ی شمشیر خالد بن ولید، متحد شده بود. Hitti, P.K. History of the Arabs )loth editions(, Great Britain, 1970, P. 141-142. M.al Hudri, Tarih al-umam al-Islamiyyah, Misr, I.P. 296 from attabari فانی قداستخلفت علیکم عمر بن الخطاب 7. نبرد قاطعانه یرموک، که راه را برای غلبه مسلمانان بر سراسر سوریه و بخشی از مصر باز کرد. ر.ک: همان، ص 152. 8. مؤلف در متن مقاله کلّ ایران، شامل گذرگاه... آورده بود که به بخشی از ایران تصحیح شد چون تا آن زمان هنوز قسمت های بزرگی از ایران فتح نشده بود. (مترجم) 9. تا زمان مورد اشاره مؤلف، هنوز شمال ایران به طور کامل به تصرف اعراب در نیامده بود. (مترجم) 10. این ممکن است، شاهدی باشد بر وجود سربازان ترک در سپاه ایران در دوره های اولیه. 11. ر.ک: الحموی، معجم البلدان، بیروت، 1965، ج 2، ص 352. Hitti, P.K. The Arabs, chicago. 1962, P.80. او می گوید: گردبادی به جانب شرق وزید و پرچم پیامبر را با خود تا به میان رود جیحون، خط مرزی سنتی میان مردم فارسی زبان و ترک زبان برد. 12. Show, J.S. History of the Ottoman Empire and Modern Turkey, Cambridge, 1976, P.2. 13. ر.ک: به اثر نویسنده تحولات اقتصادی و اجتماعی...» چاپ بیستمین سالگرد دانشگاه آتاتورک، ارزروم، 1977. هم چنین کتاب نویسنده با همین عنوان زیر چاپ. 14. هوالاحنف و هوسید اهل المشرق المسمی بغیر اسمه. Attabari, Husayniyah, printing hose, Egypt, 17, P.264. 15. الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 264، لوددت لوانی لم اکن دشت الی خراسان جنداً و لوددت انه لوکان بینما و بینها بحر من نار. همین تأمل از طرف عمر را در هنگام پیشروی سپاه اسلام به فرماندهی عمروعاص به جانب مصر و شمال آفریقا، مشاهده می کنیم. 16. الطبری، همان، ج 4، ص 264. 17. ر.ک: به اثر نویسنده «ترکان در تألیفات جاحظ»، 1972، ص 48 - 47. توضیحات بیشتری راجع به موضوع خواهید یافت. 18. ر.ک: به سنن ابوداوود، فصل مخصوص «النهی فی قتال الترک» این حدیث توسط نویسندگان متعدد به روش های مختلف نقل شده است، برای مثال جاحظ، فضائل الاتراک، (رسائل جاحظ) آماده چاپ بوسیله عبدالسلام، م. هارون، قاهره، 1963، ج 1، ص 58 و 76، الحمولی، همان، ص 23. او همین حدیث را به چهار صورت نقل کرده است. ابن فقیه، البلدان، ص 316، لیدن، 1302. 19. زکریا کتابچی، همان، ص 61-73 برای مثال، وقتی یزید بن مهلّب استاندار خراسان بعد از قتیبة بن مسلم مشهور، جرجان را تسخیر کرد بر طبق حکایت طبری، او چهل هزار ترک را بعد از غارت شهر کشت. ان الذین قتلهم یزید اربعون الفا. الطبری، ج 8، ص 129. 20. و ذکر قول عمر بن الخطاب فی الترک حیث قال «عدو شدید» فنهی العرب عن التعرض للا تراک. جاحظ، همان، ج 1، ص 58. 21. افرجوالهم ما ترکوا کم و لاتتعرضوا لهم فانه قد قیل «تارکوا هم ماترکوا کم». الجاحظ، همانجا. 22. احنف بن قیس را باید فاتح شرق و شمال شرقی ایران دانست. (مترجم) 23. برای اطلاعات بیشتر در مورد ترکان در لشکر خلافت ر.ک: زکریا کتابچی، «الترک»، ص 132 - 96، هم چنین مقاله وی «ترکان در کشورهای مسلمان»، بزرگداشت پروفسور طیب اِکچ، آنکارا، 1977، ص 195. 24. مؤلف از یک طرف اسکندر را با القاب «بزرگ» و «ذوالقرنین» وصف نموده و از طرف دیگر تسلط او را بر «جهان وحشیانه و بی رحمانه» توصیف کرده بود که در ترجمه تصحیح شد. (مترجم) 25. الجاحظ، همان، ص 58، متن این موعظه ی مؤثر این است: «وصیة لجمیع العرب فان الرأی متارکتنا و مسالمتنا و ما ظنکم بقوم لم یعرض لهم ذوالقرنین و بقوله اترکوا هم (سموا الترک) هذا بعد ان غلب علی جمیع الارض غلبة و قسراً و عنوةٍ و قهراً». 26. الطبری، همان، ص 263، «فهرب یزدجرد الی خاقان ملک الترک بماوراءِ النهر». 27. جالب توجه است که اکثر سربازان ترک سلطنتی معتصم (که مادر او ترک بود) اهل فرغانه بودند. 28. الطبری، همانجا و جمع جنوده من اهل فرغانه و الصغد ثم خرج بهم و خرج معه یزدجرد و اجتاز النهر. 29. الطبری، همان، ص 264. 30. آیه ای از قرآن، سوره ی 2، آیه ی 250. «کم من فئة قلیله غلبت فئة کثیره باذن الله و الله مع الصابرین». 31. طبری، همانجا. 32. الطبری، همان، ص 265. «وقد اطال مقامنا و قداصیبا هؤلاءِ القوم بمکان لم یصبا بمثله قطاءِ و مالنا فی قتال هؤلاء القوم من خیرٍ فانصرفوانبا». 33. الطبری، همان، ص 256. «قال المسلمون لِاحنف ما تری فی اتباعهم؟ فقال اقیموا مکانکم و دعوهم».
نظر شما