«بیعت» و کارکردهای آن در عصر جاهلی و صدر اسلام
مجله تاریخ اسلام هشتم دیماه سال 1382 شماره شانزدهم
نویسنده : حمید رضا مطهری
یکی از سنت های عصر جاهلی که مورد تأیید و استفاده ی اسلام قرار گرفت بیعت است.
شباهت ها و تفاوت هایی میان بیعت در عصر جاهلی و صدر اسلام وجود دارد. شباهت، بیش تر در شکل اجرا و برخی شرایط و خصوصیات و متولیان امر بیعت است؛ اما تفاوت مهم بیعت در عصر جاهلی با صدر اسلام، تفاوت کارکردی آن است که ریشه در نظام سیاسی و نوع حاکمیت موجود در آن دو عصر دارد.
در این نوشتار سعی کرده ایم ضمن بیان معنای بیعت و اشاره ی مختصری به نظام سیاسی و برخی سنت های عصر جاهلی و صدر اسلام، تفاوت کارکردی آن را در این دو عصر بیان کنیم.
مفهوم بیعت
بیعت از ماده بیع (ب - ی - ع) و به معنای عهد و پیمان و پذیرش ریاست و حکومت کسی است.2 بیع به معنای خرید و فروش بین بایع و مشتری است بیعت نیز معامله ای است که بین بیعت کننده و بیعت شونده واقع می شود. بیع و بیعة از حیث شکل ظاهری هم یکسان اند. در عرب رسم بود که هنگام خرید و فروش پس از تعیین ثمن و مثمن، برای قطعی شدن معامله، دست راست خود رابه هم می زدند و می فشردند (مصافحه می کردند)؛ این عمل در بستن پیمان هم به کار برده می شد و به تدریج در هنگام انعقاد پیمان و انتخاب فرمانده جنگ و رییس قبیله و... همین عمل مرسوم شد و به هنگام بیعت دست راست خود را در دست حاکم یا رییس یا فرمانده جنگ و... می گذاشتند وابراز وفاداری می کردند.
بیعت در اصطلاح عبارت است از تعهدی که شخص یا اشخاصی به منظور اطاعت یا وفاداری نسبت به شخص یا اشخاص دیگر می پذیرند و، در مقابل، شخص یا اشخاص بیعت شونده نیز وظیفه ای را بر عهده می گیرند.
دانشمندان تعاریفی را برای تعریف بیعت آورده اند، از جمله «معناها المعاقدة و المعاهدة3...»،
کان المبایع یعاهد امیره 4...» و «البیعة الصفقة علی ایجاب البیع و علی المبایعة».5
در این تعریف ها از کلماتی نظیر معاقده، معاهده و مبایعه (باب مفاعله) استفاده کرده اند که دارای معنای طرفینی است و از آن جا که بیعت یک نوع عقد است ودر عقد نیز دو طرف وجود دارد (ایجاب و قبول)، هر کدام چیزی رابه دیگری واگذار کرده، حقی بر دیگری پیدا می کنند که در صورت تخطّی یکی از آنها، تعهد و مسئولیت طرف مقابل نیز از بین می رود؛ بنابراین، اثر بیعت با توجه به عقدی بودن و طرفینی بودن آن، پیدایش مسئولیت متقابل در طرفین این عقد است. این مسئله را در بیعت های انجام گرفته، خصوصاً در دوران اسلامی و در کلام بزرگان دین مبین اسلام و کارهای آنها ملاحظه می کنیم.
پیامبرصلی الله علیه وآله در عقبه ی ثانی به یثربیان فرمود: «با شما بر اسلام بیعت می کنم.» برخی افراد سؤال کردند: یا رسول اللَّه، می خواهیم بدانیم که با بیعت، خدا و رسول او چه حقوقی بر ما پیدا می کنند و ما چه حقوقی بر آنها داریم؟ پیامبرصلی الله علیه وآله به بیان آن پرداختند.6 امام علی علیه السلام در نهج البلاغه به حقوق متقابل حاکم و مردم اشاره دارند: «ای مردم، مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی است...».7
بنابراین، با توجه به تعاریف بیعت و کلمات دانشمندان و سخنان بزرگان دین (مانند پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام) چنین استنباط می شود که بیعت یک امر تعاقدی و طرفینی است. کارکرد بیعت در عصر جاهلی
بیعت دارای دو نوع کارکرد است: 1- تأکیدی به معنای پذیرش ریاست و حکومت و اعلام تعهد و وفاداری نسبت به شخص یا اشخاص. 2- انشایی به معنای اعطای حاکمیت و ریاست (انتخاب رییس یا حاکم). اما پیش از پرداختن به نقش بیعت در عصر جاهلی، ناچاریم نگاهی به وضعیت سیاسی و اجتماعی این دوره ی شبه جزیره ی عربستان داشته باشیم و برخی سنت های آن رامورد بررسی قرار دهیم.
قدر مسلم این است که در حجاز آن روز، خصوصاً مکه و اطراف آن، نه یک حکومت مرکزی به معنای امروزی وجود داشت و نه پادشاه و رییس که تابع و خدم و حشم داشته باشد و نه رییس واحدی؛ حتی حکومت های کوچک و پراکنده نیز وجود نداشت. مکه از تعدادی شعب تشکیل شده بود که هر شعبی مربوط به عشیره ای بود و امور هر شعب از قبیل اجرای قوانین و تأدیب متمرّدین و... بر عهده ی رؤسای آن، که همان اهل حل و عقد بودند قرار داشت.8
بنابراین، اساس زندگی جامعه ی عرب قبل از اسلام بر سازمان عشیره ای و قبیله ای استوار بود، به طوری که می توان گفت بارزترین خصیصه ی عرب درا ین دوره نظام عشیره ای آن بود. تیره ها و قبایل بسیاری در سراسر شبه جزیره ی عربستان پراکنده بودند وتمام معیارها و افتخارات آنها بر اساس انتساب به قبیله بود. قیبله در واقع نوعی دولت کوچک در صحرا بود که همه ی ارکان یک دولت را، جز سرزمین محدود و ثابت، در اختیار داشت.9
هر قبیله برای خود مجلسی از شیوخ داشت که ریاست آن با شیخی بود که از میان خود انتخاب می کردند و او را رییس یا شیخ یا امیر یا سید قبیله می نامیدند که امور قبیله به دست او اداره می شد و تصمیمات مختلف، مانند اعلان جنگ وصلح و... به عهده ی او بود؛ البته او نمی توانست استبداد به خرج دهد و قبل از صدور دستور در تصمیم گیری های مهم، با اهل رأی و بزرگان قوم مشورت می کرد.10
ریاست در میان قبایل عرب عصر جاهلی غالباً از طریق وراثت منتقل می شد و پس از مرگ رییس قبیله، پسر بزرگ او (یا لایق ترین فرزند او ) جانشین پدر می شد.11 البته در برخی موارد (مثلاً اگر رییس متوفی پسری نداشت که جانشین او شود، یا این که پسران او بر سر جانشینی او اختلاف می کردند و احتمال از هم پاشیده شدن و از بین رفتن اصل قبیله وجود داشت) اهل حل و عقد با انتخاب بهترین وقوی ترین فرد از فرزندان رییسِ متوفی، یا با نصب مرد دیگری از نزدیکان و اقوام او که سزاوار جانشینی بود، اختلاف را از بین می بردند.12
خصیصه ی اصلی نظام قبیله ای، واژه ای به نام عصبیت بود؛ بدین معنا که عرب بدون ملاحظه ی این که فردِ درگیر نزاع از قبیله ی او ظالم است یا مظلوم، به دفاع از او برمی خاست. نَسَب، پایه واساس عصبیت را تشکیل می داد و غالباً از طریق پدر بود.
عرب جاهلی نه تنها نسبت به قبیله و افراد آن، بلکه نسبت به سنت های موجود در جامعه و قبیله نیز تعصب نشان می داد. برخی از این سنت ها شخص یا طایفه ای را جزء قبیله ی آنها می کرد و برخی دیگر آنها را هم پیمان می نمود و. ... در واقع تعصب نسبت به این سنت ها نیز همان تعصب قبیله ای بود که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
استلحاق: یعنی انسان شخص دیگری را در نسب به خود ملحق کند. این کار را هم در مورد افراد معلوم النسب به کار می بردند و هم در مورد اسیران و موالی و بردگان و افراد مجهول النسب. چنان که معاویه برای نزدیک کردن هر چه بیشترِ زیاد بن سمیه به خود، با آوردن گواهان و... او را زیاد بن ابی سفیان و برادرخود خواند.13
جوار: در لغت به معنای عهد و امان و، در اصطلاح، عبارت از این است که شخص یا قبیله ای از شخص یا قبیله ی دیگری تقاضای پناهندگی کند و طرف مقابل نیز قبول نماید. شخص پناه خواهنده را مستجیر و پناه دهنده را مجیر گویند و مستجیر در پناه مجیر قرار می گیرد. این سنت در عصر جاهلی و حتی در صدر اسلام از جایگاه بالا و حرمت ویژه ای برخوردار بود و در صورت قبول، مجیر می بایست از مستجیر دفاع می نمود.
سنت جوار مورد تأیید دین اسلام نیز قرار گرفته و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است 14 و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز از آن استفاده کرده است.15
حلف: در لغت به معنای عهد و پیمان است 16 و در اصل معاهده ای بود برای کمک به یکدیگر که بین افراد قبایل منعقد می شد و بیش از آن که جنبه ی تهاجمی داشته باشد، جنبه ی دفاعی داشت. برخی اوقات نیز، برای دفاع از مظلومان احلافی منعقد می شد؛ مانند «حلف الفضول» که برای دفاع از جان و مال و... افراد غریبی که وارد مکه می شدند، در خانه ی عبداللَّه بن جدعان منعقد گردید.17
انعقاد احلاف می بایست در ملأ عام اعلام می گردید، تا مردم از آن مطلع شده، حلیف های یکدیگر را بشناسند.
بیعت
اما یکی دیگر از سنت های عصر جاهلی که نقش بسیارمهمی در زندگی سیاسی اجتماعی آن روز عرب داشت و موضوع بحث حاضر است بیعت بود. بیعت یکی از سنت های مهم و، شاید بتوان گفت، مهم ترین سنت و قانون عصر جاهلی و وسیله ی انعقاد و امضای دیگر سنن بود که به دوران اسلامی نیز منتقل شد و مورد تأیید دین اسلام هم قرار گرفت.
بیعت دارای اشکال مختلفی بود؛ مانند: 1. بیعت از طریق دست دادن و کلام (هر دو با هم)؛ غالباً بیعت به این شکل بود و هرگاه لفظ بیعت مطلق آورده شود همین شکل به ذهن متبادر می شود. 2. بیعت با کلام فقط؛ این نوع بیعت مربوط به زنان بود؛ همانند بیعت پیامبرصلی الله علیه وآله با زنان. 3. بیعت مکاتبه ای؛ همانند بیعت نجاشی با پیامبرصلی الله علیه وآله.18
با توجه به انواع و اشکال مختلف بیعت که یکی از انواع آن، بیعت با کلام و بیعت مکاتبه ای است، در عصر جاهلی هم، پیمان هایی را می بینیم که علاوه بر انعقاد آن به طریق رایج بیعت، یعنی دست دادن و مصافحه کردن، با قَسَم و کلام نیز آن را مؤکد می کردند که به آنها حلف می گفتند؛ بنابر این برخی از احلاف را می توان زیر مجموعه ی بیعت و یکی از انواع آن قرار داد.
البته باید توجه داشت که بیعت در این احلاف، فقط برای ابراز وفاداری و تعهّد قبایل در برابر یکدیگر بود. ضمن این که با بررسی بیعت های مختلف در عصر جاهلی، باز هم معنایی فراتر از تأکید وابراز وفاداری در برابر یکدیگر نمی بینیم که به برخی آنها اشاره می کنیم. بیعت قریش و بنی کنانه با قصی بن کلاب
یکی از مهم ترین بیعت های عصر جاهلی مربوط به زمانی است که قصی بن کلاب تصمیم گرفت خزاعه را از مکه اخراج و امتیازات اجداد خود را احیا نماید؛ لذا از قریش و بنی کنانه برای کمک در این امر دعوت کرد که قریش پذیرفت و با او بر این امر بیعت کرد.
هدف قصی در این جا به دست آوردن امور کعبه و امتیازات اجدادی غصب شده ی خود بود. این امور نشانه ی مجد وشرف در مکه و حجاز بودند.19 قصی به فکر حکومت نبود؛ چنان که اقدامات بعدی او مؤید این مطلب است. او پس از اخراج خزاعه، قبایل قریش را جمع کرد و هر کدام را در جایگاه خود قرار داد و سپس دار الندوة را تأسیس نمود20 که مکانی برای مشورت و اخذ تصمیم در مورد وقایع مهم بود.
همه ی این مطالب، یعنی عدم توجه قصی به ریاست مکه و توجه او به امور کعبه و قرار دادن اقوام مختلف در جایگاه خود و تأسیس دار الندوه و، از همه مهم تر، دعوت از قریش وبنی کنانه برای اخراج خزاعه از مکه و بیعت آنها با قصی برای یاری او، همگی دلیل بر این است که بیعت با قصی نه برای اعطای ریاست و حکومت بلکه برای تأکید بر تعهد و ابراز وفاداری نسبت به اوست و چنانچه قصی به ریاست مکه رسیده باشد هم، مخالفتی با نظر ما ندارد، چرا که حکومت یا ریاست او از طریق بیعت نبوده است، بلکه بیعت با او - چنان که گفته شد - فقط برای یاری او در مقابل خزاعه بوده است.
در بیعت های دیگر عصر جاهلیت هم که عموماً بیعت هایی است که در حین انعقاد پیمان های مختلف انجام داده اند اصلاً خبری از ریاست و حکومت نیست، بلکه تنها پیمان هایی است که بین افراد ویا قبایل به صورت دفاعی یا تهاجمی و... منعقد می گردید؛ مثلاً حلف الفضول که در خانه ی عبدالله بن جدعان پیمان بستند که بر بیگانه و افراد غریب ستم نشود و حق مظلوم را از ظالم بگیرند.21
در پیمان «لقعة الدم» که در جریان تجدید بنای کعبه و اختلاف بر سر نصب حجر الاسود، هر کس سعی می کرد افتخار نصب حجر الاسود را نصیب خود و قبیله اش نماید و همین سبب اختلاف و نزاع شدیدی شد، به حدی که آماده ی جنگ با یکدیگر شدند، بنو عبد الدار و بنو عدی بن کعب بن لوی با یکدیگر پیمان بستند و بیعت کردند که تا پای جان بجنگند. آنان ظرف پر از خونی را فراهم کرده دست خود را در آن فرو بردند و به همین سبب این پیمان به «لقعة الدم» معروف گردید. البته سرانجام جنگی رخ نداد و با حسن تدبیر پیامبرصلی الله علیه وآله، قضیه بدون خون ریزی خاتمه یافت.22 آنچه دراین پیمان به خوبی مشهود است، اعلام تعهد و وفاداری در برابر یکدیگراست.
از دیگر پیمان های عصر جاهلی «حلف المطیبین» و «حلف الاحلاف»اند که در مقابل یکدیگر شکل گرفتند. ماجرا از این قرار بود که قصی بن کلاب در پایان عمرش عبد الدار را که پسر بزرگ او بود، به جانشینی خود انتخاب کرد و برای تقویت او تمام مناصب مکه و خانه ی کعبه را به او داد. بنابر این، ریاست دار الندوه و حجابت کعبه و لواء و سقایة و رفادت و...به عبد الدار رسید و این وصیت قصی، تا زمانی که پسر دیگر او، عبد مناف، زنده بود پا برجا ماند، ولی بعد از مرگ عبد مناف فرزندان او نیز خواهان مناصب و مقام های خانه ی کعبه شدند و بدین ترتیب فرزندان عبدمناف و فرزندان عبد الدار در برابر یکدیگر قرار گرفتند و هر طایفه ای از قریش نیز با یکی از این دو همراه شدند. بنی اسد بن عبد العزی و بنی زهرة بن کلاب و بنی تیم بن مره و بنی حارث بن فهر، به فرزندان عبدمناف پیوسته، امور کعبه را حق آنها می دانستند. اینان ظرفی پر از مواد خوش بو و معطر در کنار کعبه نهادند و دست هایشان را در آن فرو بردند و بر یاری آنها قسم خوردند. این قسم به «حلف المطییبین» معروف شد.
از آن طرف نیز، بنی مخزوم و بنی مهم و بنی جمح و بنی عدی با فرزندان عبد الدار متحد شدند و خواهان عمل به وصیت قصی و بقای مقامات مکه در دست فرزندان عبد الدار بودند. این ها نیز با یکدیگر پیمان بستند و قسم یاد کردند که به «حلف الاحلاف» معروف شد، ولی سرانجام دو گروه صلح کردند؛ به این نحو که امور مکه و خانه ی کعبه را بین خود تقسیم نمودند و سقایت و رفادت به فرزندان عبد مناف رسید و مابقی نیز در دست فرزندان عبد الدار باقی ماند.23 در این پیمان ها نیز فقط مسئله ی تعهد و وفاداری دربرابر یکدیگر مطرح است و اصلاً بحث انتخاب حاکم مطرح نیست.
با توجه به این پیمان ها و بیعت های عصر جاهلیت و هم چنین، با توجه به بیعتی که قریش و کنانه با قصی بن کلاب در هنگام اخراج خزاعه ازمکه انجام دادند وبررسی یکایک آنها، متوجه می شویم که در هیچ کدام از آنها اصلاً بحث ریاست حکومت مطرح نیست تا بیعت برای انتخاب حاکم یا رییس باشد. حتی در مورد قصی نیز، مورد بیعت به خوبی در تاریخ مشخص و نمایان است و بر فرض که قصی بعداً حکومتی داشته و رییس مکه شده باشد24 باز هم دلیلی بر انشایی بودن بیعت او نیست، بلکه بیعت او پس از اعلام آمادگی قریش و کنانه برای یاری او صرفاً برای تأکید بر این وفاداری بوده است.
بنابراین، بیعت در عصر جاهلی به هیچ وجه جنبه ی انشایی نداشت؛ یعنی برای اعطای حکومت نبود بلکه صرفاً تأکیدی برای تعهد وابراز وفاداری بود. نقش بیعت در دوره ی اسلامی
برای تبیین معنا و نقش بیعت در این دوره نیز، باید نگاهی به نظام سیاسی در این دوره داشته باشیم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در سرزمین حجاز که تنها قدرت قبیله و تعصبات خشک قبیلگی در آن مطرح بود به رسالت مبعوث و بعد از سه سال دعوت مخفیانه، مأمور به علنی نمودن دعوت شدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از همان نخستین دعوت علنی که در میان خاندان خود داشت به فکر حکومتی فرا قبیله ای بود.25 این مسئله در بیعت های نخستین، به ویژه بیعت عقبه ی اول و دوم کاملاً مشهود است. در عقبه ی اول با مردم یثرب برای اموری بیعت می کنند که با آن که سیاسی نیستند، برخی از موارد آن لزوم اطاعت از پیامبرصلی الله علیه وآله را بیان می کند26 و در عقبه ثانی هم که بیعتی بر دفاع از پیامبرصلی الله علیه وآله و جنگ بود،27 نشان از توجه آن حضرت به امر حکومت دارد. اگر چه بیعت بر دفاع و جنگ در میان قبایل هم وجود داشت و ملازمه ای با حکومت نداشت ولی با توجه به این که پیامبرصلی الله علیه وآله در مدینه قبیله ای نداشت که ریاست آن را به عهده گیرد و در نظام قبیله ای هم قطعاً هیچ قبیله ای ریاست فردی خار ج از قبیله را قبول نمی کند، پس قطعاً توجه پیامبرصلی الله علیه وآله به یک نظام سیاسی فرا قبیله ای و همه گیر بود، امری که بعداً موفق به آن گردید.
با عنایت به توجه پیامبرصلی الله علیه وآله تشکیل حکومت فرا قبیله ای و انجام این امر در مدینه و با توجه به مفهوم بیعت که ذکر شد، سؤال این است که بیعت در عصر نبوی چه کارکردی داشت و به چه مفهومی به کار می رفت؟ برای روشن شدن این سؤال لازم است ابتدا به منشأ مشروعیت حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره کنیم.
با توجه به آیات قرآن کریم، حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله از ناحیه ی خداوند به آن حضرت افاضه شده است. آیات قرآنی در این زمینه را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) آیاتی که دلالت بر حاکمیت پیامبران الهی به طور عام دارد.28
ب) آیاتی که دلالت بر افاضه حکومت از طرف خداوند به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله دارند و مخصوص آن حضرت است.29
از مجموع آیات مورد نظر چنین استنباط می شود که حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله امری است که از طرف خداوند به ایشان تفویض شده و لزوم پیروی از آن حضرت، مستند به آیات الهی و دستور خداوندی است. پس از ذکر این نکته به مضامین بیعت های پیامبرصلی الله علیه وآله می پردازیم.
بیعت های عصر نبوی
الف) قبل از هجرت
بیعت عشیره: نخستین بیعت پس از بعثت، بیعت علی علیه السلام با پیامبرصلی الله علیه وآله بود که در مکه و در جریان دعوت عشیره صورت گرفت. پیامبرصلی الله علیه وآله، در اولین دعوت علنی، خطاب به قوم خود فرمود: «کدام یک از شما با من بیعت می کنید تا برادر و جانشین و همراه من باشید؟» کسی جز علی علیه السلام که کم سن ترین فرد مجلس بود، دعوت پیامبرصلی الله علیه وآله را اجابت نکرد. این قضیه سه بار تکرار شد. در مرتبه ی سوم پیامبرصلی الله علیه وآله دست خود را به نشانه ی بیعت به دست علی علیه السلام زدند.30
بیعت عقبه ی اول: پیامبرصلی الله علیه وآله، طبق عادت، دعوت خود را به حجّاج بیت اللَّه اعلام می کرد. آن حضرت در ایام حج شش تن از مردم خزرج را ملاقات کرد و دعوت خویش را به آنها ابلاغ نمود. آنها دعوت پیامبرصلی الله علیه وآله را که آشتی و صلح و صفا را نوید می داد پذیرفتند و به یثرب بازگشتند و مردم را از دعوت محمدصلی الله علیه وآله آگاه نمودند که مردم نیز از این دعوت استقبال کردند؛ زیرا قبلاً از ظهور پیامبری در حجاز آگاه شده بودند31 و می خواستند با پذیرش دین او و دعوت او به یثرب، شرفی را نصیب خود نمایند؛ ضمن این که ریاست او بر یثرب به چند جهت باعث استحکام صلح و صفای بیشتر می شد: نخست آن که او از طرف خداو پیامبرصلی الله علیه وآله الهی بود؛ دوم این که وابستگی قبیله ای در یثرب نداشت و سوم این که از مردم شهر نبود و در جنگ های اوس و خزرج شرکت نداشت.
سال بعد، 12 نفر از مردم یثرب که دو زن نیز در میان آنها بودند، برای زیارت به مکه آمدند و درعقبه با محمدصلی الله علیه وآله بیعت نمودند که به خدا شرک نورزند و دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و به کسی تهمت نزنند و در کارهای خیر که محمدصلی الله علیه وآله دستور می دهد از او اطاعت کنند.32
بیعت عقبه ی دوم: یک سال پس از عقبه ی اول، تعداد بیشتری از مردم یثرب به مکه آمدند و در همان محل با پیامبرصلی الله علیه وآله ملاقات و بیعت نمودند. در جریان این بیعت بود که زمینه ی هجرت آن حضرت به یثرب فراهم گردید. مواد این بیعت با عقبه ی اول متفاوت بود. در این جا بحث جهاد و دفاع مطرح گردید و پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: با شما بیعت می کنم بر این که هم چنان که از زن و فرزندان خود دفاع می کنید از من نیز دفاع کنید.33 در واقع بیعت عقبه ی دوم بیعت بر جنگ بود.34 ب) از هجرت تا رحلت
موارد فوق، بیعت های پیامبرصلی الله علیه وآله قبل از هجرت بود. آن حضرت پس از هجرت نیز تا زمان رحلت، بیعت هایی با افراد و قبایل مختلف داشتند که از مهم ترین آنها می توان به «بیعت رضوان» یا «بیعت شجره»، «بیعت النساء» (بیعت با زنان پس از فتح مکه) و «بیعت غدیر» اشاره کرد. 1. بیعت رضوان (شجره)
پیامبرصلی الله علیه وآله در ذی قعده ی سال ششم هجری به قصد زیارت خانه ی خدا همراه عده ی زیادی از مسلمانان عازم مکه شدند و دستور دادند که مسلمانان جز شمشیری در نیام، سلاحی با خود نیاورند. این دستور پیامبرصلی الله علیه وآله و همراه بردن شتر برای قربانی و محرِم شدن مسلمین در ذی الحلیفه، در حقیقت دادن این پیام به مکیان بود که مسلمانان قصد جنگ ندارند و فقط برای زیارت به مکه می روند.35 ولی مشرکان درصدد برآمدند که مانع ورود مسلمانان به مکه شوند. پیامبرصلی الله علیه وآله با انتخاب راهی دیگر، بدون برخورد با مشرکان، خود را به حدیبیه رساند و قریش را در وضعی دشوار قرار داد.
بنابر سنت قدیم عرب، کسانی که برای زیارت به خانه ی خدا می آمدند، امنیت کامل داشتند و همین باعث اختلاف نظر در میان مشرکان شد و درمورد شیوه ی واکنش نسبت به پیامبرصلی الله علیه وآله متحد نبودند و همگی تمایل به جنگ نداشتند و، از طرف دیگر، از حمایت خزاعه و احابیش 36 از پیامبرصلی الله علیه وآله بیمناک بودند؛ لذا شرایط برای قریش دشوار و خطرناک شد. آنان برای خروج از بن بست نمایندگانی را نزد پیامبرصلی الله علیه وآله فرستادند و پیامبرصلی الله علیه وآله نیز در مقابل سفیری نزد آنها فرستاد که با برخورد تند قریش مواجه شد و بازگشت و پیامبرصلی الله علیه وآله سفیری دیگر و این بار عثمان بن عفان 37 را فرستاد که در مکه از حمایت بنی امیه برخوردار بود. او در پناه امویان وارد مکه شد و پس از رساندن پیام رسول خدا، در بازگشت تأخیر داشت و شایعه ی قتل او منتشر شد؛ لذا پیامبرصلی الله علیه وآله مسلمانان را دعوت به بیعت نمود و آنان در زیر درختی به نام سمره با رسول خداصلی الله علیه وآله بیعت کردند که تا پای جان در برابر قریش استوار بمانند.38
این بیعت از آن جهت که مورد رضایت خداوند بود و خدا رضایت خود را از مؤمنان اعلام کرد،39 به بیعت رضوان، و از آن جهت که در زیر درختی به نام سمره واقع گردید، به بیعت شجره معروف شد. ملاحظه می شود که در این جا بیعت می کنند که در جنگ احتمالی، پیامبرصلی الله علیه وآله را تنها نگذارند.
بیعت النساء: بیعت النساء به معنای بیعت با زنان است. پیامبرصلی الله علیه وآله در موارد مهم از زنان نیز بیعت می گرفتند که مواردی از آن به ثبت رسیده است. از مهم ترین و معروف ترین آنها بیعت عقبه ی اول و بیعت پس از فتح مکه است که عنوان بیعت النساء نیز بر این دو اطلاق شده است. برخی بیعت عقبه ی اول و برخی بیعت پس از فتح مکه را بیعت النساء نامیده اند، ولی به دو دلیل به نظر می رسد که بیعت النساء همان بیعت پیامبرصلی الله علیه وآله با زنان پس از فتح مکه است: نخست آن که آیه ی قرآن در مورد دستور خداوند به بیعت با زنان و مواد بیعت، پس از فتح مکه نازل شده است 40 و دیگر این که مورخان مهمی مانند طبری، ابن هشام و سلف او ابن اسحاق، در مورد بیعت عقبه ی اول گفته اند که بیعت عقبه ی اول بر مواد بیعت النساء انجام گرفت 41 و این خود دلیل است بر این که آن بیعت، بیعت النساء نبود بلکه بیعت النساء مورد دیگری بود که مواد آن مانند مواد بیعت عقبه ی اول بود؛ بنابر این همان بیعت با زنان پس از فتح مکه بیعت النساء بوده است.
پس از فتح مکه و شکستن بت ها پیامبرصلی الله علیه وآله با مردم تازه مسلمان بیعت کردند. ابتدا با مردان بیعت کردند که به گفته ی طبری این بیعت بر اسلام بود؛42 سپس رسول خداصلی الله علیه وآله زنان را نیز برای بیعت فراخواندند و با آنها بیعت کردند. البته مواد و شکل بیعت با زنان متفاوت از مردان بود. مواد و مضمون آن طبق آیه ی 12 سوره ی ممتحنه عبارت اند از: 1. به خدا شرک نورزند؛ 2. دزدی نکنند؛ 3. زنا نکنند؛ 4. اولاد خود را نکشند؛ 5. به شوهران خود خیانت نکنند؛ 6. در هیچ معروفی نا فرمانی پیامبرصلی الله علیه وآله را نکنند.
در مورد شکل بیعت نیز اقوال مختلفی نقل شده است. برخی گفته اند: پیامبرصلی الله علیه وآله با پیچیدن پارچه به دست خود با زنان بیعت کردند.43 عده ای دیگر گفته اند که بیعت پیامبرصلی الله علیه وآله با زنان کلامی بوده است. از عایشه نقل شده است که پیامبرصلی الله علیه وآله با آیه ی شریفه (یا أَیهَا النَّبِی إِذَا جَاءَک الْمُؤْمِنَاتُ یبَایعْنَک عَلَی أَنْ لَا یشْرِکنَ بِاللَّهِ شَیئاً وَلَا یسْرِقْنَ وَلَا یزْنِینَ وَلَا یقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یفْتَرِینَهُ بَینَ أَیدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یعْصِینَک فِی مَعْرُوفٍ فَبَایعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ 44) با زنان بیعت کردند و هرگز دست رسول خدا، دست زن نامحرمی را لمس نکرد.45 اقوال دیگری نیز در این باره نقل شده اما قول مشهور این است که پیامبرصلی الله علیه وآله دستور دادند ظرف آبی نزد آن حضرت آوردند و ایشان دست خود را در آن فرو بردند و بیرون آوردند، سپس به زنان دستور دادند که دست خود را در آن ظرف بگذارند و، بعد از این، مواد بیعت را به آنان ابلاغ فرمودند و پس از قبول شرایط از طرف آنها، فرمودند «بروید که با شما بیعت کردم».46
در این جا نیز مواد بیعت در آیه ی شریفه به خوبی بیان شده و صحبتی از امر حکومت و اعطای حاکمیت و ریاست نیست.
بیعت غدیر: یکی از وقایع انکارناپذیری که وقوع آن به تواتر ثابت شده، واقعه ی غدیر خم است.
پیامبرصلی الله علیه وآله در بازگشت از آخرین حج خود در محلی به نام غدیر خم توقف کردند و فرمودند: «کسانی که به جلو رفته اند برگردند و کسانی که عقب مانده اند زودتر برسند.» وقتی جمعیت در محل جمع شدند، پیامبرصلی الله علیه وآله به نحوی که همه ی حاضران صدای آن حضرت را می شنیدند، خطبه ای ایراد فرمودند و ضمن آن خبر از پایان عمر شریفشان دادند و پس از بیان حدیث ثقلین فرمودند: «خدا مولای من و من سرپرست مؤمنانم.» سپس دست علی علیه السلام را بالا بردند و فرمودند:« هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. خدایا، دوست بدار کسی را که او را دوست می دارد و دشمن بدار دشمن او را.»47 بعد دستور دادند که اصحاب با علی علیه السلام بیعت کنند و به آن حضرت تبریک بگویند. پیامبرصلی الله علیه وآله به ابوبکر و عمر فرمودند: «با علی علیه السلام به ولایت بعد از من بیعت کنید.» آنها سؤال کردند: آیا این امر از خدا و پیامبرصلی الله علیه وآله است؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «آیا امری به این عظمت از طرف غیر خداوند است؟ بله امری از خدا و رسول خداصلی الله علیه وآله است.» سپس آنها بیعت کردند.48
طبق برخی از تفاسیر، پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از دستور خداوند و ناز ل شدن آیه ی 67 سوره ی مائده، این کار را انجام دادند.49 خداوند می فرماید:
(یا ایهَا الرَّسول بَلِّغ ما اُنزلَ اِلیک مِن رَبِّک وَ اَنْ لَمْ تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللَّه یعْصِمُک من الناسِ، اِنَّ الله لا یهدِی الْقومَ الْکافرینَ)؛
ای پیامبر آنچه از طرف پرودگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.
علامه طباطبائی در تفسیر این آیه می فرماید:
این حکم حکمی است که حایز کمال اهمیت است، به حدی که جا دارد رسول خداصلی الله علیه وآله ازمخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعده ی خود وی را دلگرم و مطمئن سازد. حکمی که از لحاظ اهمیت به درجه ای است که تبلیغ نشدن آن تبلیغ نشدن همه ی احکام دین است. این نشان می دهد که رسول خداصلی الله علیه وآله از عدم پذیرش آن از سوی مردم ترسیده واندیشناک است، لذا در انتظار فرصت مناسب و محیط آرامی بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمانان هم آن را بپذیرند.50
در این بیعت علاوه بر تأکید بر ابراز وفاداری نسبت به پیامبرصلی الله علیه وآله و دستور آن حضرت، تا حدودی کارکرد انشایی و اعطای حکومت و ولایت نیز مشاهده می شود، به ویژه در آن جا که پیامبرصلی الله علیه وآله دستور می دهد «با علی علیه السلام به ولایت بعد از من بیعت کنید».51
البته غیر از این موارد بیعت های دیگری هم انجام گرفت که بر اموری مانند توحید و اقامه ی نماز و دادن زکات و امر به معروف و نهی از منکر و هجرت و جهاد و گفتن حق و اقامه ی آن بود.
با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی بیعت و ادله ی حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله و هم چنین بررسی بیعت های آن حضرت، در می یابیم که بیعت های عصر پیامبرصلی الله علیه وآله به حسب مورد و محلِ احتیاج تفاوت دارند، ولی نکته ای که در تمام این بیعت ها ملاحظه می شود این است که در هیچ کدام از این موارد بیعتی که در محدوده ی قبیله و با رییس قبیله باشد نیست و در واقع حصار قبیله شکسته شده و بیعت، یک امر فراقبیله ای گردیده است.
نکته ی دومی که در این بیعت ها می بینیم این است که غالباً جنبه ی تأکیدی دارند و به منظور تأکید عملی ایمان به آن حضرت و تعهد به لوازم آن بوده اند، ولی در برخی موارد کارکرد انشایی آن را نیز مشاهده می کنیم؛ مثلاً در بیعت عقبه ی اول و دوم اگر صرفاً با دید تاریخی (بدون مسائل اعتقادی) به آن نظر کنیم، مفهوم انشایی بیعت را ملاحظه می کنیم؛ چرا که خوشحالی اولیه ی اهل یثرب از شنیدن خبر دعوت پیامبرصلی الله علیه وآله قبل از آن که به خاطر دست کشیدن از بت پرستی و روی آوردن به خداپرستی باشد، بیشتر به خاطر پیدا کردن یک شخص کاملاً بی طرف و بدون قبیله در یثرب بود که می توانست فراتر از وابستگی های قبیله ای، ریاست یثرب را به عهده گیرد و بیعت آنان با رسول خدا و دعوت از آن حضرت برای هجرت به یثرب، در درجه ی اول بدین منظور بود.
شاید مهم ترین بیعت زمان پیامبرصلی الله علیه وآله که کارکرد انشایی نیز در آن دیده می شود، همان بیعت غدیر باشد؛ زیرا در آن مسئله ی اعطای ولایت و سرپرستی مطرح است. بیعت در عصر خلفا
تغییر عمده در نقش و کارکرد بیعت را در عصر خلفا و از نخستین روزهای پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله مشاهده می کنیم. انصار که خود را در پیشرفت اسلام مؤثر و جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله را حق خود می دانستند، در سقیفه ی بنی ساعده گرد هم آمدند تا برای آن حضرت جانشینی از میان خود برگزینند و برای این کار نیز سعد بن عباده را نامزد خلافت کرده بودند.
عده ی معدودی از مهاجران نظیر ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح پس از اطلاع از قضیه، خود را به آن جمع رساندند و ضمن تمجیداز انصار به خاطر یاری پیامبرصلی الله علیه وآله و مسلمانان خلافت را حق قریش دانستند و پس از گفت وگو و کشمکش، سرانجام با ابوبکر بیعت کردند و او با بیعت عده ای مهاجر و انصار حاضر در سقیفه و سپس بیعت عمومی در مسجد، رسماً قدرت را در دست گرفت؛52 یعنی منشأ قدرت او همان بیعت مردم با او بود. در واقع می توان اولین انتخاب حاکم در دوره ی اسلامی پس از پیامبرصلی الله علیه وآله را همان بیعت سقیفه دانست که در آن ابوبکر به خلافت انتخاب گردید. در این جا کارکرد انشایی بیعت به وضوح مشاهده می شود.
ابوبکر پس از دو سال خلافت، در پایان عُمْر خود، عُمَر را جانشین خود کرد.53 بنابر این خلافت عمر به طریق استخلاف بود و اگر بیعتی هم انجام گرفته باشد صرفاً برای تأکید بر پذیرفتن وصیت ابوبکر بود. عمر نیز قبل از مرگ، شش نفر از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله را مأمور کرد تا با هم مشورت کنند و ظرف مدت سه روز یک نفر را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند. این شش نفر عبارت بودند از: علی علیه السلام، عثمان، زبیر، سعد بن ابی وقاص، عبد الرحمن بن عوف وطلحة بن عبید الله.
طبق دستور عمر، در صورت تساوی آرا، به حکم عبد لله بن عمر عمل کنند و در صورت عدم رضایت به حکم او، رأی گروهی که عبد الرحمن بن عوف در آن است ارجح است.54
عمر با این کار در واقع مسیر خلافت را تعیین کرد و نتیجه ی شورا از قبل مشخص بود؛ ولی به هرحال در این شورا و در نتیجه ی بیعت اعضای آن، خلافت به عثمان رسید. در این جا نیز کارکرد انشایی بیعت یعنی اعطای حاکمیت دیده می شود؛ زیرا اعضای شورا با بیعت خود حاکمیت و خلافت را به عثمان واگذار کردند.
عثمان در اثر نارضایتی مسلمانان و شورش عمومی به قتل رسید. بعد از قتل عثمان و چند روز سرگردانی، سرانجام مردم به در خانه ی علی علیه السلام آمدند و با اشتیاق با آن حضرت بیعت کردند و خلافت را به ایشان سپردند.55 در بیعت با علی علیه السلام نیز کارکرد انشایی بیعت کاملاً مشهود است؛ زیرا هر چند به اعتقاد شیعه خلافت حق علی علیه السلام بود و غصب گردیده بود، اما در این زمان مردم مدینه با بیعت خود آن حضرت را به خلافت و حکومت برگزیدند. به هر جهت می توان گفت که پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله تنها بیعتی که دارای تمام شرایط بود، همین بیعت با علی علیه السلام بود. زیرا بیعت دارای شرایطی است که برخی از آن ها عبارت اند از: 1. بیعت کننده و بیعت شونده اختیار و آزادی کامل داشته باشند؛ 2. بیعت در میان جمع باشد و برای آن شاهد بگیرند؛ 3. در بیعت های انشایی، بیعت شونده دارای شرایط حکومت یا ریاست باشد؛ 4. در میان بیعت کنندگان اهل حل وعقد حضور داشته باشند. تمام شرایط فوق در بیعت با علی علیه السلام وجود دارند در حالی که در بیعت خلفای پیشین شرایط کامل نیست.
چنانچه ملاحظه می شود، نقش انشایی بیعت به معنای اعطای حاکمیت در دوره ی پس از پیامبرصلی الله علیه وآله، خصوصاً در بیعت سه خلیفه (اول و سوم و چهارم)، بویژه در مورد امام علی علیه السلام کاملاً مشهود است. نتیجه گیری
با بررسی بیعت های مختلف عصر جاهلی و صدر اسلام مشاهده می کنیم که بیعت در عصر جاهلی اولاً در محدوده ی قبیله و حداکثر بین دو یا چند قبیله بوده و ثانیاً، مضمون بیعت نیز صرفاً تأکیدی و برای اظهار وفاداری و تأکید بر مفاد عهد و پیمان و پای بندی به آن بوده است. اما در دوره ی اسلامی (صدر اسلام) اولاً حصار قبیله شکسته شده و بیعت، مضمونی فرا قبیله ای پیدا کرده و ثانیاً، علاوه بر حفظ نقش تأکیدی خود، کارکرد انشایی نیز پیدا کرده و برای اعطای حاکمیت و ریاست نیز به کار رفته است. البته در دوره ی پیامبرصلی الله علیه وآله باز هم کارکرد تأکیدی آن بیشتر است، ولی درعصر خلفا، به ویژه در بیعت خلفای اول و سوم و چهارم نقش انشایی آن کاملاً مشهود است. $$
منابع:
- قرآن کریم.
- ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن علی ابن ابی الکرم الشیبانی، الکامل فی التاریخ، چاپ چهارم (بیروت، موسسة التاریخ العربی، 1414ق / 1994م).
- ابن خلدون، عبد الرحمن، مقدمه، چاپ دوم (بیروت، دارالفکر، 1418ق / 1998م).
- ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع هاشمی بصری، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ دوم (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق / 1997م).
- ابن شهر آشوب، ابی جعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، چاپ دوم (بیروت، دارالاضواء، 1991م).
- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، چاپ اول (بیروت، دارالا حیاء التراث العربی، 1999م).
- ابن منظور، لسان العرب، (بیروت، دار احیاء التراث العربی).
- ابن هشام، السیرة النبویة، (بیروت، موسسة الرساله، 1998م).
- بخاری، ابوعبیداللَّه محمدبن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره، صحیح البخاری، (بیروت، دارالفکر، 1411ق / 1991م).
- دیلمی، حسن بن ابی الحسن محمد، ارشاد القلوب، تحقیق سید هاشم میلانی (تهران، دارالاسوة، 1375ش / 1417ق).
- سالم عبدالعزیز، تاریخ العرب قبل الاسلام (قاهره، انتشارات موسسة الشباب الجامعة اسکندریه، بی تا).
- سعد زعلول، عبدالحمید، تاریخ العرب قبل الاسلام (بیروت، دارالنهضة العربیة، بی تا).
- طباطبائی سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه ی محمد باقر موسوی همدانی (قم، نشر علامه، بی تا).
- طبرسی، ابی علی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی و سید فضل الله یزدی طباطبائی، (قم، دارالمعرفه، 1406ق / 1986 م).
- طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (بیروت، روائع التراث العربی، بی تا).
- علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ دوم (جامعه بغداد، 1993م).
- عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی (تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، بی تا).
- قلقشندی، احمد بن عبد الله الشافعی، صبح الاعشی (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407ق/ 1987م).
- کلینی محمد بن یعقوب، الروضة من الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری (تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1362ش).
- ماوردی بصری، ابوالحسن علی بن محمد بن حیبب، النکت والعیون (تفسیر الماوردی) (بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا).
- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ سوم (بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1403ق / 1983م).
- معلوف، لوئیس، المنجد (قم، نشر اسماعیلیان، بی تا).
- مفید، محمد بن محمد بن النعمان العکبری، الارشاد (قم، مکتبة بصیرتی، بی تا).
- نهج البلاغه (صبحی صالح) (قم، انتشارات هجرت، 1359ش).
- هلالی، سُلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصاری، (قم نشر الهادی، 1373ش / 1415 ق).
- یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بی تا).
$$پی نوشت ها: 1. دانش آموخته ی حوزه ی علمیه ی قم و کارشناس ارشد تاریخ اسلام. 2. بایعه علیه مبایعةً: ابن منظور، لسان العرب، تحقیق علی سیری، ج 1، ص 557؛ یقال بایعوه بِالخلافة و بُویعَ له بالخلافة: ای تَوَلاّها، لویس معلوف، المنجد، ص 57. 3. احمد بن عبد الله قلقشندی، صبح الاعشی، ص 281. 4. عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه، ص 261. 5. ابن منظور، همان، ص 557. 6. ابن هشام، السیرة النبویة، ص 160 و محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 19، ص 25. 7. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص 333، برای اطلاع بیشتر از حقوق والی و رعیت ر.ک: خطبه ی 216. 8. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص 49. 9. عبد العزیز سالم، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 360. 10. عبدالحمید سعد زعلول، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 307. 11. جواد علی، همان، ج 5، ص 197 - عبدالحمید سعد زعلول، همان، بی تا، ص 307. 12. جواد علی، همان، ج 4، ص 349. 13. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج 5، ص 214. 14. (وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکینَ اسْتَجَارَک فَأَجِرْهُ حَتَّی یسْمَعَ کلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ)، توبه: آیه ی 6. 15. رسول اکرم صلی الله علیه وآله هنگام بازگشت از طائف برای در امان ماندن از آزار مشرکان در جوار مطعم بن عدی قرار گرفت و وارد مکه شد. ابن هشام،همان، ص 141 و طبری، همان، ج 2، ص 347. 16. لویس معلوف، همان، ص 149. 17. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 474 ابن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 1، ص 373. 18. برای اطلاع از بیعت نجاشی با پیامبرصلی الله علیه وآله ر.ک: طبری، همان، ج 2، ص 652. 19. همان، ص 258 و ابن هشام، همان، ص 26. 20. ابن هشام، همان، ص 26. 21. ابن واضح یعقوبی، همان، ج 1، ص 373. 22. ابن هشام، همان، ص 54، 55. 23. همان و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 460. 24. ابن هشام، همان، ص 26 می گوید: قصی اولین کسی بود که در مکه به پادشاهی دست یافت. ولی همو درادامه می گوید: «اَطاع له قومه» و این اطاعت قوم از او نشان می دهد که ریاست و حکومت او همان محدوده ی قبیله است. 25. پیامبرصلی الله علیه وآله در آن جا فرمود: «ایکم یوازرنی» که با توجه به زندگی قبیله ای آن عصر، وزارت معنایی ندارد و پیامبرصلی الله علیه وآله ریاستی ندارد تا کسی را کمک نماید؛ بنابراین، معلوم است که توجه ایشان به امری فراتر از قبیله است. 26. برخی در تفسیر «و لا یعصینک فی معروف» که در آیه ی شریفه از مواد بیعت النساء ذکر شده است، گفته اند منظور این است که در آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمان می دهد نافرمانی نکنند. ابن علی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 414. 27. ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513. 28. برای نمونه ر.ک: آیه ی 25 سوره ی حدید (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)، آیه ی 64 سوره ی نساء (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیطَاعَ). 29. برای نمونه ر.ک: آیه ی 59 سوره ی نساء (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ ذَلِک خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً)؛ آیه 12 سوره ی تغابن (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ)؛ آیه ی 55 سوره ی مائده (إِنَّمَا وَلِیکمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ)؛ آیه ی 65 سوره ی انفال (یا أَیهَا النَّبِی حَرِّضْ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ). 30. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 22. 31. یهودیان پیش از ظهور اسلام و در هنگام تعرض اهل یثرب به آنها می گفتند به زودی پیامبری مبعوث خواهد شد و به کمک او بر شما پیروز خواهیم شد. محمد بن یعقوب کلینی، الروضة من الکافی، ص 309 و عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 49. 32. ابن هشام، همان، ص 157 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 510. 33. ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513. 34. و بایعهم رسول اللَّه فی العقبة الاخیرة علی حرب الاحمر والاسود. 35. ابن هشام، همان، ص 380. 36. این ها سه قبیله بودند که در یکی از دره های مکه به نام احبش با یکدیگر پیمان بسته و هم قسم شده بودند؛ لذا به آنها احابیش می گفتند. ابن هشام، همان، ص 382. 37. پیامبرصلی الله علیه وآله ابتدا به عمر دستور داد که برود ولی او با نگرانی از نداشتن حامی در مکه و ترس از کشته شدن عذر آورد. 38. ابن هشام، همان، ص 383. 39. (لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ)، فتح: 18. 40. طبرسی، همان، ج 9، ص 413، الماوردی البصری، النکت و العیون (تفسیر الماوردی)، ج 5، ص 524. 41. طبری، همان، ج 2، ص 355؛ قال ابن اسحاق کانت الاولی علی بیعة النساء.......ابن هشام، همان، ص 161. 42. طبری، همان، ج 3، ص 62. 43. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 3 و 4. 44. ممتحنه: 12. 45. البخاری الجعفی، صحیح البخاری، ج 6، ص 72. 46. طبری، همان، ج 3، ص 62. 47. یعقوبی، همان، ج 1، ص 508؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 94، اسماعیل بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 5، ص 328. 48. سُلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 829؛ حسن بن ابی الحسن محمد دیلمی، ارشاد القلوب، ج 2، ص 194؛ محمد باقر مجلسی، همان، ج 28، ص 99. 49. شیخ مفید، همان، ص 93 و علامه طباطبائی، همان، ج 6، ص 76. 50. محمد حسین طباطبائی، همان، ج 6، ص 76. 51. سلیم بن قیس هلالی، همان؛ دیلمی، همان. 52. طبری، همان، ج 3، ص 218 - 224 و ابن اثیر، همان، ج 2، ص 10. 53. طبری، همان، ج 3، ص 429. 54. همان، ج 4، ص 229. 55. همان، ج 4، ص 428.
نظر شما